معنی کلمه معاویه در لغت نامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] ( اِخ ) رجوع به ابوعبیداﷲ معاویةبن عبیداﷲبن یسار شود.
معاویة. [م ُ ی َ ] ( اِخ ) رجوع به ابومهلب معاویةبن عمر شود.
معاویة. [ م ُ ی َ ] ( اِخ ) ابن ابی سفیان صحربن حرب بن امیه قرشی اموی ( 20 قبل از هجرت 60 هَ. ق. ) نخستین خلیفه ازامویان و یکی از دهات عرب است. در مکه متولد شد. درروز فتح مکه ( 8 هَ. ق. ) اسلام آورد و در عداد کاتبان رسول اکرم در آمد و چون ابوبکر به خلافت رسید رهبری قسمتی از سپاهی که فرماندهی آن به عهده برادرش یزیدبن ابی سفیان بود به او واگذار گردید. در زمان عمر به حکومت اردن منصوب شد و پس از مرگ برادرش ، عمر حکومت دمشق را به وی سپرد، و عثمان امارت تمام شام را به عهده او گذاشت و چون عثمان کشته شد حضرت علی او رااز امارت عزل کرد اما معاویه نپذیرفت و به خونخواهی عثمان برخاست و علی ( ع ) را متهم به قتل وی کرد و طلحه و زبیر و عایشه را که در بصره به مخالفت با علی برخاسته بودند در نهان تقویت کرد. علی ( ع ) در جنگ بصره پیروز شد و با این فتح عراق و کشورهای تابع آن به تصرف وی در آمد اما شام همچنان در دست معاویه بود و خود را برای جنگ با علی آماده می ساخت سرانجام در نبردی که در صفین بین لشکریان علی و معاویه درگرفت به حیله عمروبن العاص اختلاف بین طرفداران علی ( ع ) واقع شد وسپاهیان علی ( ع ) دست از جنگ بازداشتند و سرانجام امربه داوری حکمین موکول شد. ابوموسی اشعری و عمروبن عاص به ترتیب از طرف علی ( ع ) و معاویه به حکمیت تعیین شدند عمروبن عاص ابوموسی اشعری را بفریفت و امر حکمیت را به نفع معاویه پایان داد و او همچنان به شام در امارت خویش باقی ماند. پس از شهادت علی ( ع ) حسن بن علی ( ع ) با معاویه صلح و خلافت را به او واگذار کرد ( سال 41 هَ. ق. ) واز این تاریخ معاویه رسماً خود را خلیفه مسلمانان خواند و برای پسر خویش یزید بیعت گرفت و سرانجام بعد از نوزده سال در دمشق وفات یافت. و رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 1052 و تاریخ اسلام تألیف دکتر فیاض صص 139 - 154 و تاریخ گزیده ص 255 و مجمل التواریخ و القصص ص 295 و تجارب السلف صص 58 - 65 و تاریخ الخلفا و کامل ابن اثیر شود.