معاوضه

معنی کلمه معاوضه در لغت نامه دهخدا

معاوضه. [ م ُ وَ ض َ / م ُ وِ ض ِ ] ( از ع ، اِمص )معاوضت. مبادله و عوض دادگی و عوض کردگی. ( ناظم الاطباء ). چیزی را با چیز دیگر عوض کردن. تاخت زدن. پابپاکردن. چیزی گرفتن و در برابر چیزی دیگر دادن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به معاوضة شود.
- معاوضه زدن ؛ معاوضه کردن. مبادله کردن. عوض کردن : و غبنی تمام و عیبی بنام باشد که باقی را به فانی معاوضه زنند. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 255 ). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- معاوضه کردن ؛ مبادله کردن. چیزی دادن و چیزی دیگر گرفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| ( اصطلاح فقه ) هر عقدی که ایجاب و قبول آن لفظی نباشد ( جز عقد لالان ) عنوان معاوضه را دارد. این قسم عقود بین مسلمین به هر عنوان که صورت گیرد درست است. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). || ( اصطلاح حقوق ) عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین مالی می دهد به عوض مال دیگر که از طرف دیگر اخذ می کند بدون ملاحظه اینکه یکی از عوضین ، مبیع و دیگری ثمن باشد. اگر عوضین هر دو عین باشد در فقه آن را مقایضه هم می نامند. ( از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).

معنی کلمه معاوضه در فرهنگ معین

(مُ وَ ضَ یا وِ ض ) [ ع . معاوضة ] ۱ - (مص م . ) با هم عوض کردن . ۲ - (اِمص . ) تبدیل ، تعویض .

معنی کلمه معاوضه در فرهنگ عمید

دو چیز را با هم عوض کردن، چیزی گرفتن و عوض آن را دادن.

معنی کلمه معاوضه در فرهنگ فارسی

باهم دوچیزراعوض کردن، چیزی گرفتن وعوض آنرادادن
۱ - ( مصدر ) چیزی را با چیز دیگر عوض کردن چیزی را گرفتن و شیئی دیگر را عوض آن دادن . ۲ - ( اسم ) تبدیل تعویض .
عوض دادن

معنی کلمه معاوضه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] معاوضه در لغت مبادله کردن و در اصطلاح به مبادلۀ کالا و خدمات گفته می شود، در عهد باستان، هر تولید کننده، آن چه را که زیادتر از احتیاج خود داشت را با کالا یا خدمات، تولید کنندۀ دیگری که کالا یا خدماتی غیر از تولید این داشت مبادله می کرد، و بدین عمل معاوضه گفته می شود، و دراصطلاح حقوقی معاوضه به مبادلۀ کالا به کالا گفته می شود و بیع که ویژۀ مبادله کالا با پول است در حقیقت تکامل یافته معاوضه می باشد.
قانون مدنی در تعریف بیع (تملیک عین بعوض معلوم) فرق بین معاوضه و بیع قائل نشده است، با این که تمیز این دو دارای آثار مهمی است برای مثال، بعضی از خیار ها مثل خیار تأخیر ثمن، ویژۀ بیع است و در معاوضه راه نداردو در صورتی که معامله ای انجام شود، مثلاً اتومبیلی در مقابل فرش مبادله شود نمی توان طبق این تعریف تشخیص داد که آیا معاوضه است یا بیع و آثار خاص آن را بار کرد.
برای شناخت ماهیت بیع و معاوضه باید به قصد طرفین و عرف مراجعه کرد، و گفت در مواردی که طرفین بخواهند دو چیز را بی هیچ امتیازی با هم مبادله کنند این تبادل، تابع عقد معاوضه است.
و هرگاه قصدشان این باشد که یکی از آن دو چیز مبیع، و دیگری ثمن باشد، باید تابع احکام بیع قرار داد.
در فقه، معاوضه به عنوان عقد معین محسوب نشده، در حالی که قانون مدنی آن را جزو عقود معین آورده است
«معاوضه عقد ی است که به موجب آن، یکی از طرفین مالی می دهد به عوض مال دیگر که از طرف دیگر اخذ می کند بدون ملاحظه این که یکی از عوضین مبیع و دیگری عین باشد». (مفادماده۴۶۴ قانون مدنی)

پس ارادۀ مشترک طرفین مشخص کنندۀ ماهیت قرارداد است.
تفاوت دیگر عقد معاوضه و بیع این است که در بیع، مبیع باید عین باشد ولی در معاوضه می تواند عین یا منفعت یا حق مالی باشد.

اوصاف معاوضه
۱- عقد معوض است.
۲- از عقود لازم است.
۳- از عقود تملیکی است.

قواعد حاکم بر معاوضه
معاوضه شباهت زیادی با بیع دارد، ولی با این همه طبق ماده ۴۶۵ قانون مدنی احکام خاصه بیع، در معاوضه جاری نمی شود. اما احکام کلی بیع مثل ح ق حبس، لزوم تسلیم مورد معامله و قدرت بر تسلیم آن و اهلیت طرفین و ... در معاوضه جاریست. لذا احکام خاص بیع مثل خیاراتی که مختص بیع است مانند خیار مجلس و خیار حیوان و خیار تأخیر ثمن در معاوضه جاری نیست. بنابراین با این خیارات نمی توان عقد معاوضه را بر هم زد.
همچنین در معاوضه نمی توان حق شفعه برای شریک قائل شد چرا که حق شفعه از احکام خاص بیع است و در معاوضه جاری نیست.

اعمال قواعد بیع در معاوضه
...

معنی کلمه معاوضه در ویکی واژه

معاوضة
با هم عوض کردن.
تبدیل، تعویض.

جملاتی از کاربرد کلمه معاوضه

مگربه خاک درت خضر آب حیوان را کند معاوضه کز زندگی ضرر نکند
و اما در قسم دوم گاه بود که نسبت شبیه به منفصله افتد و گاه بود که شبیه به متصله افتد. منفصله چنانکه گویند: نسبت این بزاز با این جامه چون نسبت این نجار با این کرسی است، پس در معاوضه حیفی نیست؛ و متصله چنانکه گویند: نسبت این جامه با این زر چون نسبت این زر با این کرسی است پس در معاوضه جامه و کرسی حیفی نیست. و اما در قسم سیم نسبت شبیه به نسبت هندسی افتد چنانکه گویند: نسبت این شخص با رتبت خویش چون نسبت شخصی دیگر است با رتبت خویش، پس او اگر ابطال تساوی کند به حیفی یا ضرری که به دیگر شخص رساند حیفی یا ضرری مقابل آن به او باید رسانید تا عدالت و تکافی با حال اول شود.
اگر بر واجب شرع و مروت اختصار کند از بخل خلاص یافت، ولیکن درجه سخا آنگاه یابد که بر این بیفزاید و چندان که همی افزاید وی را در سخاوت درجه ای پدید همی آید و ثواب آن بباید اگر اندک باشد و اگر بسیار، هریکی بر مقدار خویش. و سخی آن بود که دادن بر وی دشوار نبود که چون به تکلف دهد سخی نباشد واگر ثنا و شکر و مکافات چشم دارد سخی نبود و جواد و سخی آن بود که بی غرض دهد و این از آدمی محال است، بلکه این صفت حق تعالی است، ولیکن چون آدمی به ثواب آخرت و نام نیکو کفایت کند، وی را به مجاز سخی گویند که عوض اندر حال طلب نمی کند. سخی اندر دنیا این باشد، اما سخی در دین آن بود که باک ندارد که جان فدا کند اندر دوستی حق تعالی و اندر آخرت هیچ عوض چشم ندارد، بلکه دوستی حق تعالی خود باعث وی بود و بس. فدا کردن خود عین غرض بود و لذت بود و چون چیزی چشم دارد معاوضه بود نه سخاوت.
لبخند کن معاوضه با جان شهریار تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
درجه سوم: که درجه اعلی است، آن است که دنیا در نظر او مطلقا قدری نداشته باشد و آن را هیچ بداند، و «لاشییء» شمارد، و به این جهت به شوق و رغبت از آن کناره کند، مانند کسی که از دانه پشکلی بگذرد و یک دانه یاقوت رمانی بگیرد چنین شخصی هم، چنین نمی داند که معاوضه کرده است و از چیزی دست برداشته است.
هر آنکه خاک درت را به تاج و تخت دهد کند معاوضه با تره من و سلوی را
اراضی این روستا پیش از این جزء املاک ابوالفضل میرزاعضدالسلطان پسر مظفرالدین شاه قاجار و شوهر خواهر دکتر مصدق بوده‌است که مصدق آن را با زمین‌هایی که در اراک داشت معاوضه کرد. نام این روستا توسط دکتر محمد مصدق -که مالک آن بود- به نام پسرش احمد، «احمدآباد» نام گذاشته شد.
در ۶ ژوئن ۲۰۱۶، وبستر با مبلغی نامشخص از پورتسموث به باشگاه قهرمان چمپیونشیپ، ایپسویچ تاون نقل مکان کرد، در این معامله مت کلارک مدافع ایپسویچ نیز در جهت مخالف قرار گرفت و با وبستر معاوضه شد.
در زبان محاوره، احتمال یکی از چندین واژه‌ای است که برای دانسته یا پیشامدهای غیر مطمئن به کار می‌رود و کم و بیش با واژه‌هایی مانند ریسک، خطرناک، نامطمئن، مشکوک و بسته به متن قابل معاوضه‌است. شانس، بخت، امتیاز و شرط‌بندی از لغات دیگری است که نشان دهنده برداشت‌های مشابهی است. همانگونه که نظریه مکانیک به تعاریف دقیق ریاضی از عبارات متداولی مثل کار و نیرو می‌پردازد، نظریه احتمالات نیز تلاش دارد تا مفاهیم و برداشت‌های مربوط به احتمالات را کمّی‌سازی کند.
"در سال ۱۹۰۰ نظر بر آن بود که ایرانیها دوباره تلاشهای خودشان را و این بار در مورد شیخ ابوظبی آغاز کرده‌اند. در نامه شماره ۱۲۰ ماه مه ۱۹۰۰، کاپیتان کمبل، مقیم سیاسی خلیج فارس، به عملکرد رئیس ابو ظبی در معاوضه هدایا با دریابیگی اشاره کرده و اینکه (شیخ) قبول می‌کند که فرمانی را که از طرف دولت ایران به او داده شده بخواند. او (کاپیتان کمبل) این اعمال را در تضاد با معاهده نامه انحصاری که شیخ در سال ۱۸۹۲ قبول کرده بود دانست. علاوه بر آن، او گزارش داد که اخیراً چند نفر از تبعه‌های شیخ ابوظبی به‌طور مستقیم شکایتی را که علیه یک تبعه ایرانی داشته‌اند به دریابیگی ارائه داده‌اند و اینکه «عمل شیخ ابوظبی به نظر می‌رسد که شیوخ دیگر منطقه را به هیجان آورده‌است.»"
درجه دوم: که «اوسط» است، آن است که اگر چه فی الجمله دنیا قدری در نظر او داشته باشد و لیکن آن را در جنب آخرت و نعیم آن، حقیر می شمارد و به این جهت به طوع و رغبت، دنیا را ترک کند، مثل کسی که یک درهم نقد را دست بردارد که فردا دو درهم عاید او شود و صاحب این مرتبه اگر چه ترک دنیا بر او شاق نیست، اما باز چنان می داند که از چیزی دست برداشته و معاوضه کرده است بلکه چون اندک انتظاری را از برای وصول به آخرت ضرور است گاه است عجب به خود کند.
بدین معاوضه هم خرّمیم و هم دلتنگ بدین معامله هم ساکنتم و هم در وای
برخی جناح‌های سیاسی در اسرائیل، معاوضهٔ جسدهای دو سرباز کشته‌شده را با ۵ زندانی زندهٔ عضو حزب‌الله لبنان و سازمان آزادی بخش فلسطین را کاری نادرست تلقی می‌کردند، ولی فشار خانواده‌های این دو سرباز و همچنین خانوادهٔ گیلعاد شلیط (سرباز ربوده شده به دست حماس در غزه) و موج همبستگی مردمی با این سه خانواده، سرانجام کابینهٔ اسرائیل را ناچار ساخت تا این معامله و مبادله را دو سال پس از پایان جنگ، تصویب و تأیید کند.
از میدان ولایت میدان تسلیم زاید. قوله تعالی: «و سلموا تسلیما». تسلیم خویشتن بحق سپردنست. هرچه میان بنده است با مولی تعالی از اعتقاد و از خدمت و از معاملت و از حقیقت بنا بر تسلیمست. و این سه قسم است: یکی تسلیم توحیدست، و دیگر تسلیم اقسامست، سیم تسلیم تعظیمست. تسلیم توحید سه چیزست: خدایرا نادیده بشناختن، و نا دریافته را پذیرفتن، و بی‌معاوضهٔ چیزی پرستیدن. و تسلیم اقسام سه چیزست: بر وکیل وی اعتماد کردن، و بظن نیکو حکم پذیرفتن، و کوشش در حظ نفس بگذاشتن. و تسلیم تعظیم سه چیزست: سعی خود را در هدایت وی کم دیدن، و جهد خود در معونت وی کم دیدن، و نشان خود در فضل وی کم دیدن.