معنی کلمه معاهد در لغت نامه دهخدا
معاهد. [ م َ هَِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَعهَد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ معهد به معنی منزلی که همیشه به وی بازگردند از هر کجا که رفته باشند. ( آنندراج ). و رجوع به معهد شود. || محضرهای مردمان. ( از ناظم الاطباء ). مجالس. انجمن ها : گفت من هرگز ترا ندیده ام و نشناخته و با تو در معاهد و مشاهد ننشسته این شهادت زور بر من روا می داری. ( مرزبان نامه ص 271 ).
معاهد. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) هم عهد و هم پیمان و هم شرط و هم سوگند. ( ناظم الاطباء ). آن که با تو پیمان بسته باشد. کسی که با دیگری عهدی بسته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || گزیدگر یعنی ذِمّی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گزیدگرو باج گزار و ذمی و اهل ذمه. ( ناظم الاطباء ). ذمی. ( اقرب الموارد ). زنهاری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || کافری که با مسلمانان پیمان دارد. عهدی مُسالِم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کافر حربی که در امان مسلمانان در آمده باشد. دارنده مذهبی که به موجب عهدنامه ای تحت حمایت مسلمانان در می آمده و مکلف به پرداخت جزیه بود. دکتر جعفر لنگرودی آرد: کافری که با حکومت اسلام پیمان صلح مهادنه برقرار کرده باشد و امان او امان موقت است. ( ترمینولوژی حقوق ). حربی داخل در امان. ( از اقرب الموارد ) : و این مجموع به نزدیک دوست ودشمن و مسلمان و مشرک و معاهد و ذمی مقبول باشد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 420 ). و رجوع به معاهده شود.