معان
معنی کلمه معان در لغت نامه دهخدا

معان

معنی کلمه معان در لغت نامه دهخدا

معان. [ م َ ] ( ع اِ ) جایگاه. ( دهار ). جای باش. ( منتهی الارب ). جای باش و منزل. ( ناظم الاطباء ). محل. مکان. جای. جایگاه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
قومی همه «جامعان » معنی
دلشان همه جا «معان » معنی.( مقدمه لباب الالباب چ نفیسی ص 8 ).
معان. [ م ُ ] ( ع ص ) اعانت کرده شده و یاری شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
جهان و تأیید باد، ترا مشیر و مشار
سپهر و اقبال باد، ترا معین و معان.مسعودسعد.و رجوع به اعانة شود.
معان. [ م َ ] ( اِخ ) منزلی است مر حاجیان شام را. ( منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). آخر بلاد شام به سوی حجاز نزدیک عقبه صوان. ( ابن بطوطه ، یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). شهری است در طرف بادیةالشام روبروی حجاز از نواحی بلقاء و اکنون ویران است ، از این مکان حاجیان شام ، به صحرا فرود آیند. ( از معجم البلدان ).

معنی کلمه معان در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) جایگاه ، جای باش ، منزل .

معنی کلمه معان در فرهنگ عمید

منزل، جایگاه.

معنی کلمه معان در فرهنگ فارسی

( اسم ) جایگاه جای باش منزل : قومی همه جا معان معنی دلشان همه جا معان معنی . ( مقدم. لباب الالباب )
منزلی است مر حاجیان شام را آخر بلاد شام بسوی حجاز نزدیک عقبه صوان .

معنی کلمه معان در دانشنامه عمومی

شهر معان ( به عربی: معان ) در معان در کشور اردن واقع شده است. جمعیت این شهر ۲۶٫۴۶۱ نفر است.
معنی کلمه معان در فرهنگ معین

معنی کلمه معان در دانشنامه آزاد فارسی

مَعان
شهری در ناحیۀ کم جمعیت جنوب غربی کشور اردن، در فاصلۀ ۱۰۰کیلومتری جنوب و جنوب شرقی بحرالمیت. معان در مسیر جادۀ اصلی و تقاطع راه آهن حجازـ اردن واقع است، که به دمشق ختم می شود. این شهر مرکز مبادلات و تجارت ناحیۀ جنوب اردن است و ساکنانش ترکیبی از حویطاة و قبایل بدوی اند.

معنی کلمه معان در ویکی واژه

جایگاه، جای باش، منزل.

جملاتی از کاربرد کلمه معان

رسیدست در آرزوی ثنایت مرا بر لب حفظ جان معانی
ذات و ذرات عین یکدیگر از معانی جدا شود چوصور
ابر بی توفیق ما را از شفق پا در حناست ورنه دریای معانی یک نفس بی جوش نیست
جان او چون آن جهانی گشته بود غرق دریای معانی گشته بود
سخن شد چون معانی ختم بر هند که طوطی و شکر خیزند در هند
دمی گوشم ندای لَنْ تَرانی همی گویم در این شرح و معانی
حدیث عشق بگو لیک بی‌زبان و سخن که نطق و حرف و معانی حجاب انظارست
از این در جوی دائم کامرانی که میبخشندت اسرار معانی
نرسد برچنین معانی آنک حب دنیا رخانش بمخاید
از خدا جز سخن نرم نداریم طلب شمعان شعله آتش به زبان ما را بس