معنی کلمه معان در لغت نامه دهخدا
قومی همه «جامعان » معنی
دلشان همه جا «معان » معنی.( مقدمه لباب الالباب چ نفیسی ص 8 ).
معان. [ م ُ ] ( ع ص ) اعانت کرده شده و یاری شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
جهان و تأیید باد، ترا مشیر و مشار
سپهر و اقبال باد، ترا معین و معان.مسعودسعد.و رجوع به اعانة شود.
معان. [ م َ ] ( اِخ ) منزلی است مر حاجیان شام را. ( منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). آخر بلاد شام به سوی حجاز نزدیک عقبه صوان. ( ابن بطوطه ، یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). شهری است در طرف بادیةالشام روبروی حجاز از نواحی بلقاء و اکنون ویران است ، از این مکان حاجیان شام ، به صحرا فرود آیند. ( از معجم البلدان ).