معافی

معنی کلمه معافی در لغت نامه دهخدا

معافی. [ م ُ ] ( ع ص ) عفوکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || عافیت بخش ؛ یا شافی یا کافی یا معافی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع معافی ( اِخ ) شود.
معافی. [ م ُ فا ] ( ع ص ) عافیت بخشیده شده و تندرست نگاهداشته از رنج و بلا. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مصون : و این ائمه بزرگوار از این چنین تعصب که در نهادهای ما هست محفوظ و معافی اند.( اسرارالتوحید چ صفا ص 21 ). و رجوع به معافاة شود.
معافی. [ م ُ] ( حامص ) بخشیدگی و بخشش و رهایی و آزادی و بخشش مالیات و باج و خراج. ( ناظم الاطباء ). معاف بودن. معافیت. و رجوع به معاف شود.
- معافی مالیاتی ؛ بخشودگی از پرداخت مالیات. معافیت مالیاتی.
- معافی نظام وظیفه ؛ بخشودگی از خدمت نظام وظیفه. معافیت از خدمت موظف در ارتش.
معافی. [ م ُ ] ( اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
معافی. [ م ُ فا ] ( اِخ ) رجوع به ابوالفرج بن طرار شود.
معافی. [ م ُ فا ] ( اِخ ) رجوع به ابومحمد معافی بن سلیمان جزری شود.
معافی. [ م ُ فا] ( اِخ ) ابن اسماعیل بن حسین بن ابی سنان شیبانی موصلی شافعی مکنی به ابی محمد وملقب به جمال الدین ( متوفی به سال 631 هَ.ق ) مفسر، عارف به حدیث و ادب. ولادت و وفات وی در موصل اتفاق افتاد. او راست : «نهایةالبیان فی تفسیر قرآن »، «انس المنقطعین لعبادة رب العالمین ». ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1051 ). و رجوع به کشف الظنون ج 2 ص 1947 و 1987 شود.
معافی. [ م ُفا ] ( اِخ ) ابن عمران ازدی موصلی مکنی به ابومسعود ( متوفی به سال 185 هَ. ق. ) شیخ جزیره در عصر خویش ویکی از ثقات و حافظان حدیث بود. کتابهایی در سنن و زهد و ادب و جز اینها تألیف کرده است. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1051 ). فقیه محدث و راوی کتاب جامعالصغیر سفیان ثوری است. ( از الفهرست ابن الندیم ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به صفةالصفوة ج 4 ص 151 شود.

معنی کلمه معافی در فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (حامص . ) معاف بودن ، بخشودگی . ،  مالیاتی بخشودگی از پرداخت مالیات . ، نظام وظیفه بخشودگی از خدمت سربازی .

معنی کلمه معافی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به معاف آنچه بخشوده گردد .
ابن عمران ازدی موصلی مکنی به ابو مسعود شیخ جزیره در عصر خویش و یکی از ثقات و حافظان حدیث بود .

معنی کلمه معافی در ویکی واژه

معاف بودن، بخشودگی. ؛  مالیاتی بخشودگی از پرداخت مالیات. ؛ نظام وظیفه بخشودگی از خدمت سربازی.
 

جملاتی از کاربرد کلمه معافی

چشمی که ترا دید شد از درد معافی جانی که ترا یافت شد از مرگ مسلم.
چون نیست مزاج بنده را طاقت می گه گه من خسته را معافی می دار
چشمی که ترا دید شد از درد معافی جانی که ترا یافت شد از مرک مسلم
دارید سرای طایفه دستی بهم آرید ورنه سرتان دادم خیزید معافید