معارضه

معنی کلمه معارضه در لغت نامه دهخدا

معارضه. [ م ُ رَ ض َ / رِ ض ِ ] ( از ع ، اِمص ) روبارویی دو خصم و دو حریف با یکدیگر. معارضت. ( ناظم الاطباء ). مقابله دو حریف با هم : از معارضه رایات او تماول و تجافی نمود و به مرورود رفت و نیشابور بازگذاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203 - 204 ). هر که متصدی تصنیف کتابی... گردد با نفس خود مخاطره می کند و خود را در معرض معارضه خداوندان فضل و فهم... می آورد. ( تاریخ قم ص 13 ). و چون حصاریان آگاهی یافتند دوان بشتافتند و به منع و معارضه مشغول گشتند. ( ظفرنامه یزدی ). و رجوع به معارضة شود.
- معارضه به مثل ؛ مانند گفتار و یا کردار کسی گفتن و یا کردن. ( ناظم الاطباء ).
|| نزد اصولیان همان تعارض می باشد و بر نوعی از اعتراض نیز اطلاق می شود که اقامه دلیل باشد خلاف دلیل خصم که آن را نقض کند. ( فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ). اقامه دلیل است برخلاف آنچه خصم اقامه کرده باشد و اگر دلیل معارض عین دلیل معلل باشد قلب نامیده می شود. و اگر صورتش مانند صورت آن باشد معارضه بمثل والا معارضه بغیر نامند. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

معنی کلمه معارضه در فرهنگ معین

(مُ رَ ضَ یا رِ ض ) [ ع . معارضة ] (مص ل . ) رویارویی کردن ، مقابله کردن .

معنی کلمه معارضه در فرهنگ عمید

۱. مقابله کردن چیزی با چیزی، مقابله کردن.
۲. کاری نظیر آنچه طرف مقابل کرده دربارۀ او انجام دادن.

معنی کلمه معارضه در فرهنگ فارسی

مقابله کردن، مقابله کردن چیزی باچیزی، کاری نظیر آنچه طرف مقابل کرده درباره اوانجام دادن
۱ - ( مصدر ) مقابله کردن دو خصم و دو حریف با یکدیگر . ۲ - ستیزه کردن . ۳ - شکستن کلام کسی .۴- ( اسم ) مقابل. دو خصم و دو حریف با یکدیگر روبارویی : و چون حصاریان آگاهی یافتند دوان بشتافتند و بمنع و معارضه مشغول گشتند . جمع : معارضین . یا معارضه بمثل ( کردن ) . انجام دادن عملی که طرف مقابل و مدعی شخص انجام داده .
دور شدن از کسی و یک سو گردیدن و برگشتن از کسی با یک سوی شدن .

معنی کلمه معارضه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] معارضه، اقامه دلیل بر خلاف ادعای مستدل، بعد از اقامه دلیل توسط مستدل می باشد.
معارضه، از مبطلات علت در قیاس بوده و به این معنا است که معترض، دلیل مستدل را بر مدعا و مطلوب او بپذیرد و بعد از آن، دلیل دیگری اقامه نماید که خلاف ادعای مستدل را اثبات کند.
← مثال
نکته:میان قلب و معارضه دو تفاوت است:۱. در قلب، معترض خلاف حکم مستدل را با همان اصل و همان علتی که به کار برده است، اثبات می نماید؛ برخلاف معارضه، که در آن اصل و علت در قیاس معترض با اصل و علت در قیاس مستدل تفاوت دارد؛۲. در قلب صحیح نیست که مستدل به قالب (معترض) اعتراض کند؛ زیرا لازمه آن، اعتراض به اصل و علت قیاس خود او است، اما در معارضه، مستدل می تواند به دلیل معترض هر گونه اعتراضی هم چون منع، معارضه و غیره بنماید.

معنی کلمه معارضه در ویکی واژه

معارضة
رویارویی کردن، مقابله کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه معارضه

سر معارضه با هیچ‌کس نمانده مرا به روی کس نکشندم اگر نقاب شوم
نشاط وصل کجا؟ انده فراق کجا؟ درین معارضه بختم چه سخت مغبون کرد
و گفت: خاطر حق آن است که هیچ چیزمعارضه نتواند کرد آنرا.
قوله تعالی: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‌ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً، إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» من عرف اللَّه سقط اختیاره عند مشیّته و اندرج احکامه فی شهوده لحکم ربّه، هر که قدم در کوی معرفت اللَّه تعالی نهاد و بدانست که خلق همه اسیر قدرت اواند در حبس مشیّت و بر ممر قضا و قدر، او نیز اختیار نکند و خود را کار نسازد و حکم نکند و کار خود بکلیت با مشیّت اللَّه تعالی افکند وانگه تکلّف خویش در آنچ اللَّه تعالی ساخته نیامیزد و چنانک حکم اللَّه تعالی بر وی می‌گردد بی معارضه با آن می‌سازد، و بزبان حال گوید: الهی این بوده و هست و بودنی، من بقدر تو نادانم و سزای ترا ناتوانم، در بیچارگی خود گردانم، روز بروز بر زیانم، چون منی چون بود چنانم، از نگرستن در تاریکی بفغانم، که خود بر هیچ چیز هستماندنم ندانم، چشم بر روزی دارم که تو مانی و من نمانم، چون من کیست گر آن روز ببینم، ور ببینم، بجان فدای آنم.
بیرون شود ز باغ جنان با غلام او غلمان اگر معارضه همسری کند
جُنَید را پرسیدند از جوانمردی گفت آنست که با درویشان تفاخر نکنی و با توانگران معارضه نکنی.
ابوجعفر حدّاد گوید فراست باوّل خاطر باشد بی معارضه اگر معارضه افتد از جنس او، خاطر بود و حدیث نفس.
و گفت: فتوت آنست که با درویشان نقار نکنی و با توانگران معارضه نکنی.
دگر معارضه ظن برد زو عجب نبود ز کوه و سنگ جواب آید و ز دیو خیال