معار

معنی کلمه معار در لغت نامه دهخدا

معار. [ م ُ ] ( ع ص ) به عاریت داده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). معار، یا عین معار، یا مستعاره مال عاریه است. ( فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ) :
اشعار من آن است که در صنعت نظمش
نه لفظ معار است و نه معنیش مثنا.مسعودسعد.- معار له ؛ آنکه بدو عاریت داده اند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به اعاره شود.
معار. [ م ِ / م ُ ] ( ع ص ) ( از «ع ی ر» ) اسب با سوارگردنده از راه ، و چپ وراست دونده. ( منتهی الارب ). اسبی که برمی گرداند سوارخود را از راه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معار. [ م ُ ] ( ع ص ) ( از «ع ور» ) اسب لاغر کرده بعد فربهی ، یا اسب برکنده موی دنب و فربه.( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || اسب به چرا گذاشته و به علف داشته. ( منتهی الارب ذیل «ع ی ر» ). ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه معار در فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) عاریت گرفته شده .

معنی کلمه معار در فرهنگ فارسی

( اسم ) عاریت گرفته شده .
به عاریت داده معار

معنی کلمه معار در ویکی واژه

عاریت گرفته شده.

جملاتی از کاربرد کلمه معار

به معارج اناالحق نرسی ز پای منبر که سری است جای این سر که سزای دار باشد
جانش که شاهباز معارف شکار بود آواز طبل شاه شنود و روان برفت
سوی فراز زپستی چنان کندحرکت که برمعارج افلاک فکرت انسان
نمایش شوایک سرباز پاک دل (پانته‌آ آرمان‌فر، محمدحسین معارف)
خالی ز معرفت چو ریاست پناه شد انکار بر معارف ارباب راز کرد
الهی رحم بر بیهوده کاری کن که در عالم نه در کسب معارف عمر ضایع شد به هذیانش
آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد جبرئیل ما اسیر جادوی پتیاره شد
با همه بی همه فرس می راند در معارف گهر همی افشاند
عهدی که به مسند معارف ممتاز الملک را مکان است