معنی کلمه معاذ در لغت نامه دهخدا
- معاذاﷲ ؛ کلمه انکار یعنی پناه می برم به خدا و این کلمه را در انکار شدید گویند مانند کلمه برکست و یا برگست و ژگس. ( ناظم الاطباء ). معاذ مصدر میمی است که در ترکیب مفعول مطلق فعل محذوف واقعشده و آن اعوذ باشد پس در اصل اعوذ معاذاﷲ بود یعنی پناه می خواهم پناه خواستن به خدای تعالی. ( غیاث ) ( آنندراج ). پناه بخدا. خدای مکناد. حاش ﷲ. پرگست. پرگس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : قالت هیت لک قال معاذاﷲ انه ربی احسن مثوای انه لایفلح الظالمون. ( قرآن 23/12 ). قال معاذاﷲ ان نأخذ الا من وجدنا متاعنا عنده انا اذاً لظالمون. ( قرآن 79/12 ).
معاذاﷲ که من نالم ز خشمش
وگر شمشیر بارد ز آسمانش.یوسف عروضی.چرا نتاند تاند من این غلط گفتم
بدین عقوبت واجب شود معاذاﷲ.فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 357 ).معاذاﷲ که خریده نعمتهایشان باشد کسی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386 ).
معاذاﷲ چنین نتواند الا
خدای پاک بی انباز و یاور.ناصرخسرو.طیبتی می کنم معاذاﷲ
از پی خرمی مجلس شاه.مسعودسعد.نه نگفتم نکو معاذاﷲ
بل همه کار من به سامان است.مسعودسعد.بنگفتم نکو معاذاﷲ
این سخن را قوی نیامد لاد.مسعودسعد.گمان مبر که به روی تو ای بهشتی روی
نظر به چشم خیانت کنم معاذاﷲ.سوزنی.ترا هجا نکند انوری معاذاﷲ
نه او که از شعرا کس ترا هجا نکند.انوری.ز بند شاه ندارم گله معاذاﷲ
اگر چه آب مه من ببرد در مه آب.خاقانی.آن عرب گفتا معاذاﷲ لا
من عنب خواهم نه انگور ای دغا.مولوی.چنین صورت نبندد هیچ نقاش
معاذاﷲ من این صورت نبندم.سعدی.به مأوی سرفرود آرند درویشان معاذاﷲ
وگر خود جنةالمأوی بود مأوای درویشان.سعدی.دوستان هرگز نگردانند رو از جور دوست
نی معاذاﷲ قیاس دوست با دشمن مکن.سعدی.معاذاﷲ که ما به غیر از ائمه دوازده گانه که امامت ایشان محقق و روشن است دیگری را امام دانیم. ( تاریخ قم ص 218 ). پس مهتدی گفت معاذاﷲ، پناه می گیریم به خدا از آنکه من به جور حکم کنم. ( تاریخ قم ص 148 ). و رجوع به عوذو عیاذ شود. || ( اِ ) جای پناه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ملاذ. ملجاء. کهف. مأوی. پناه. پناهگاه. اندخسواره. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).