معنی کلمه مظهر در لغت نامه دهخدا
- مظهرالعجائب ؛ پیدایشگاه شگفتیها. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مظهرخوان ؛ خواننده مظهر و اشاره است به کتاب «مظهرالعجایب » عطار نیشابوری :
مظهرم گویی بباید سوختن
چشم مظهرخوان بباید دوختن.عطار.- مظهر قنات ؛ آنجا که آب قنات در سطح زمین عیان و جاری شود. محل پیدایش آب قنات بر روی زمین.
|| در تداول ، نماینده. مثل. نمایشگر. نشان دهنده. مجسم شده چیزی : فلائی مظهر تقوی و پرهیزگاری است. || تماشاگاه و منظر و تماشاخانه. ( ناظم الاطباء ).
مظهر. [ م ُ هََ ] ( ع ص ) پیدا. ( دستورالاخوان چ نجفی ص 591 ). آشکار کرده. آشکار شده. و هویدا گشته. ( ناظم الاطباء ). مترادف ظاهر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
در حضرت خلیفه کجا ذکر من شدی
گر نیستی مدد ز کرامات مظهرش.خاقانی.- های مظهر ؛ های ملفوظ مانند های پادشاه و فربه. ( ناظم الاطباء ).
مظهر. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) خداوند ستور برنشست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). خداوند ستور سواری. ج ، مظهرون. ( ناظم الاطباء ). یقال بنوفلان مظهرون. ( ناظم الاطباء ). ای منهم ظهر. ( منتهی الارب ). || شتر گرمی نیمروز رسیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتری که در گرمای نیمروز رسیده باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || در وقت ظهیره آینده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). در نیم روز آینده و در نیمروز سیرکننده. ( ناظم الاطباء ). || مأخوذ از تازی ، آشکاراکننده و نمودار نماینده. ( ناظم الاطباء ) : فلیکن ان النور هوالظاهر فی حقیقة نفسه المظهر لغیره بذاته. ( حکمت اشراق سهروردی ص 113 ). و الحرکة و الحرارة کل منها مظهر للنور. ( حکمت اشراق سهروردی ص 195 ).
مظهر. [ م ُ ظَهَْ هََ ] ( ع ص ) قوی پشت از شتران و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مردی سخت پشت. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ).