مظله

معنی کلمه مظله در لغت نامه دهخدا

( مظلة ) مظلة. [ م ِ ظَل ْ ل َ / م َ ظَل ْ ل َ ] ( ع اِ ) خیمه بزرگ و سایبان. ( منتهی الارب ). سایه وان. ج ، مظلات. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). خیمه بزرگ. ج ، مَظال . ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ). ازآلات پادشاهان است و اسم آن در فارسی چتر است. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 127 ). خیمه بزرگ. ( آنندراج ). سایبان.( غیاث ). چادر و خیمه بزرگ و سایبان و خیمه کوچک. ج ، مظال. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده بعد شود.
مظله. [ م ِ ظَل ْ ل َ / م َ ظَل ْ ل َ] ( ازع ، اِ ) مظلة. خیمه و سایبان بزرگ :
باغ از حریر حله بر گل زند مظله
مانند سبزکله بر تکیه گاه دارا.کسایی مروزی.هر که ما را بدید و در حق فرزندان و مریدان و خاندان ما سعی نیکو کرد فردا در مظله شفاعت ما باشد. ( اسرارالتوحید ).
- اصحاب مظله ؛ مشائین. ( عیون الانباء ج 1 ص 20 ). و رجوع به مظال شود.
- مظله خضراء ؛ کنایه از آسمان است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): به مسامع سکنه مضله غبراء و سفره مظله خضراء رسانید. ( مقدمه دیوان حافظ چ قزوینی ص صج ).
- مظله کشیدن ؛ خیمه زدن :
کشیده مظله سپه بر ثریا
فرو هشته دامنش بر گوی اغبر.ناصرخسرو. || مظله چیست ؟ تفسیر او سایه بود و به عبری مطلّی ، و این هفت روز بود نخستینشان پانزدهم ماه تشری. و هر هفت روز عید کنند. و اندرآن روزها به زیر سایه شاخهاهمی نشینند چون بید و زیتون و نی و مانند آن. زیرا که ایشان را فرموده آمد که منشینید زیر بامهای خانه.وز شاخ سایه دارید تا یادگار باشد از سایه ایزدی که شما را به ابر داشت اندر بیابان تیه. ( التفهیم ص 245 ).
- عید مظله ؛ جشن سایوان : و نزدیک شد عید مظله ، یعنی سایوان یهودیان. ( ترجمه دیاتسارون ص 108 ). و رجوع به مظال شود.

معنی کلمه مظله در فرهنگ معین

(مَ ظَ لِّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - چادر بزرگ ، خیمه . ۲ - سایبان .

معنی کلمه مظله در فرهنگ عمید

۱. چادر بزرگ، خیمه.
۲. سایه بان.
۳. چتر.

معنی کلمه مظله در فرهنگ فارسی

خیمه، چادربزرگ، سایبان، چتر، مظال جمع ، مظله خضرائ: کنایه از آسمان
( اسم ) ۱ - سایبان : از درفش باره ( ناره ) و عکس مظل. مرقدش آفتاب اندر ز حیرست آسمان اندر خمار . ( عثمان مختاری ) ۲ - چادر بزرگ خیمه . ۳ - چتر .
مظله خیمه و سایبان بزرگ

معنی کلمه مظله در ویکی واژه

چادر بزرگ، خیمه.
سایبان.

جملاتی از کاربرد کلمه مظله

الطاف حق مظله رحمت فرو گذاشت وز مه گذشت مهد خداونده جهان
پاینده باد صاحب در ظل نعمتی کش دامن مظله ز عز مخلد است
بدان که تا نرسد بر تو تابش خورشید کشید چرخ مظله ز گونه گونه بخار
قد بنفشه چرا شد خمیده چون امروز هنوز غره عهد ش چرخ مظله‌ای است
یکی جامه پوشیدن که این احرام است پیراهن و موزه و شلوار و دستار نشاید، بلکه ازار و ردا و نعلین باید اگر نعلین نیابد کفش روا بود و اگر ازار نباشد شلوار روا بود و هفت اندام به ازار بپوشد روا بود، مگر سر و زن را روا بود جامه داشتن بر عادت، مگر روی، باید که نپوشد و اگر در محمل و مظله باشد روا بود.
چو شب مظله به گردون کشد مرا چه ضیا چو روز مشعله از خور کند تو را چه محل
به حد تیغ زمین را بساط کرده ز خون به گرد رخش هوا را مظله زد ز غبار
چترت مظله است که سکان خاک را از تاب آفتاب حوادث امان دهد
نه آسمان مظله ظل همای اوست آن وجهه کز فناست منزه لقای اوست