مطلع

معنی کلمه مطلع در لغت نامه دهخدا

مطلع. [ م َ ل َ / م َ ل ِ ] ( ع اِ ) جای برآمدن آفتاب و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). محل طلوع و جای برآمدن آفتاب و جز آن. ( ناظم الاطباء ). جای برآمدن خورشید و ستارگان. ( از اقرب الموارد ). جای برآمدن خورشید. ج ، مطالع. ( مهذب الاسماء ). آنجا که آفتاب یا ستاره دیگر برآید. مشرق. جای بر آمدن خورشید و یا سایر ستارگان. محل طلوع ، دمیدنگاه. ج ، مطالع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : حتی اذابلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها ستراً. ( قرآن 90/18 ).
به مطلع خرد ومقطع نفس که در او
خلاص جان خواص است از این خراس خراب.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 52 ).ای تماشاگاه جانها، طرف لاله ستان تو
مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو.خاقانی.مطلع برج سعادت فلک اختر سعد
بحر دردانه شاهی صدف گوهرزای.سعدی.چون برآمد ماه نو از مطلع پیراهنش 
چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش.سعدی. || جای طلوع. جای ظهور : آنچه حطام دنیوی است بر مقتضای شریعت محمد مصطفی ( ص ) به سویت قسمت رود و غزنین که مطلع سعادت و منشاء سیادت و مستقر... دولت است به من بازگذاری. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 189 ). || زمان بر آمدن. هنگام سر زدن آفتاب و ماه و فجر و جز آن : سلام هی حتی مطلع الفجر. ( قرآن 5/97 ). || آغاز. شروع : و مآثر ملکانه که در عنفوان جوانی و مطلع عمر از جهت کسب ممالک بجا می آورده است. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 9 ). ایزد تبارک و تعالی نهایت همت ملوک عالم را مطلع دولت و تشبیب اقبال و سعادت این پادشاه بنده پرور کناد. ( کلیله ،ایضاً ص 27 ).
قدیمی کاولش مطلع ندارد
حکیمی کاخرش مقطع ندارد.نظامی. || جای برآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نردبان و پایه ای که از آن بالا روند. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح عرفانی ) عبارت از مقام شهود متکلم است در وقت تلاوت آیات کلام او که متجلی است به صفت که مصور آن آیت است. ( فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی ). || مجازاً بیت اول از غزل و قصیده که هر دو مصراع قافیه داشته باشند. ( غیاث ). به اصطلاح شعرا بیت اول از غزل و قصیده را مطلع و بیت دوم را حسن مطلع و بیت آخر را مقطع خوانند و با لفظ گفتن و کردن و جستن [ ج َ ] مستعمل است. ( آنندراج ). بیت اول قصیده و یا غزل که هر دو مصراع آن دارای قافیه باشد و «از مطلع تا مقطع» یعنی از آغاز تا انجام. ( ناظم الاطباء ) 

معنی کلمه مطلع در فرهنگ معین

(مَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای برآمدن آفتاب . ج . مطالع . ۲ - نخستین بیت غزل یا قصیده .
(مُ طَّ لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) آگاه ، باخبر.

معنی کلمه مطلع در فرهنگ عمید

۱. جای برآمدن.
۲. جا یا جهت طلوع ستارگان.
۳. آغاز کلام.
۴. (ادبی ) نخستین بیت غزل یا قصیده.
دانا و آگاه به کاری یا امری، بااطلاع.

معنی کلمه مطلع در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) اطلاع دارنده . ۲ - ( صفت ) آگاه باخبر با اطلاع : ابونصر کندری برملک و اقف و مطلع بود.۳- مشرف بازرس . ۴ - مقام شهود متکلم است در و قت تلاوت آیات کلام حق جمع : مطلعین .
 

معنی کلمه مطلع در دانشنامه آزاد فارسی

مَطلَع
(در لغت به معنای جایِ برآمدن) اصطلاحی در شعر. نخستین بیتِ قصیده یا غزل. گاه، توسعاً به چند بیت آغازین قصیده و غزل نیز اطلاق می شود.

معنی کلمه مطلع در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] نخستین بیت غزل و قصیده را مطلع می نامند. اصطلاح مطلع در مقابل مقطع قرار می گیرد که منظور از آن آخرین بیت است.
[ویکی الکتاب] معنی مَطْلِعَ: محل طلوع
معنی مَطْلَعِ: زمان طلوع
معنی تَطَّلِعُ: مطلع می شوی (در عبارت "تَطَّلِعُ عَلَیٰ خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ") -برآید و چیره شود(در جمله "تَطَّلِعُ عَلَی ﭐلْأَفْئِدَةِ " ،اطلاع و طلوع بر هر چیز به معنای اشراف بر آن چیز ، و ظاهر شدن آن است )
ریشه کلمه:
طلع (۱۹ بار)

معنی کلمه مطلع در ویکی واژه

intenditore
جای برآمدن آفتاب.
مطال
نخستین بیت غزل یا قصیده.
آگاه، باخبر.

جملاتی از کاربرد کلمه مطلع

من چه گویم حال دل با زلف او چون گوی را در جهان چوگان بود خود مطلع بر حال او
شب اندوه و تنهایی مرا از مطلع دولت بشارت داد کان خورشید عالم‌تاب می‌آید
مشرق خورشید قرب روی او مطلع شه بیت دولت کوی او
این دو مطلع که به مدح تو آمد به زبان بی تکلف گهر گوش ملک شد هر یک
و گفت: خدای تعالی بر اسرار خلق مطلع است به هر سر که نگرد خالی بیند مگر سر بایزید که از خود پر بیند.
از پی نعت جلالش مطلعی از شرق طبعم همچو خورشید جمالش آشکارا و مبین شد
کلک تقدیر کند مطلع دیوان وجود آنچه تدبیر ترا نقش پذیرد بکمون
اغلب، هدف اصلی شهر افزایش آموزش‌های زیست‌محیطی به امید دستیابی به مشارکت و همکاری بهتر شهروندان است. کاهش انتشار کربن با مطلع ساختن بخش خصوصی از تأثیر نحوه رفتار خود بر محیط زیست، واقع پذیرتر می‌شود.
چون آن یگانه مطلع انوار فیض بود سر بر زد از سپهر وجودش دو آفتاب
از ملایک پر است و از ارواح مطلع بر هیاکل و اشباح
در پرده نوروز بدین وزن غزل گفت وزنی که همه مطلع فتح و ظفر آمد