معنی کلمه مطل در لغت نامه دهخدا
مطل. [ م ُ طَل ل ] ( ع ص ) خون رایگان رفته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || باران رسیده ( زمین ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مطل. [ م ُ طِل ل ] ( ع ص ) امر مطل ؛ کار غیرمستقل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کاری که مسفر ( پیدا و نمایان ) نباشد. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). در ترجمه عاصم افندی و نسخه های اخیر «مستقر نباشد» آمده است. ( از محیطالمحیط ).
مطل. [ م ُ ] ( ع اِ ) مهلت. ( ناظم الاطباء ). || آب اندک که از خیک چکد یا ریزد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مُطلَة شود.