مطعوم

معنی کلمه مطعوم در لغت نامه دهخدا

مطعوم. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) آنچه که چشند و خورند. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). هر چیز قابل خوردن. ( ناظم الاطباء ). طعام. مقابل مشروب. ج ، مطعومات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : اختیار مطعوم بر مطعوم نتیجه حرص جاهلان باشد. ( مرزبان نامه ص 219 ). شکم منعمان چون طبل تهی شد و از نان نشان نماند و مطعوم معدوم شد و کار به جایی رسید که صد هزار آدمی هلاک شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326 ).
گرچه آن مطعوم جان است و نظر
چشم را هم ز آن نصیب است ای پسر.مولوی.آدمی با تو دست در مطعوم
سگ ز بیرون آستان محروم.سعدی.و رجوع به ماده بعد شود. || خورده شده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مطعوم در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - چشیده شده . ۲ - خورده شده . ۳ - خوردنی ، خوراک .

معنی کلمه مطعوم در فرهنگ عمید

۱. چشیده شده.
۲. آنچه خورده شود، خوردنی.
۳. مایۀ آبله.

معنی کلمه مطعوم در فرهنگ فارسی

چشیده شده ، آنچه ورده شود، خوردنی، درعربی به معنی مایه آبله نیزمیگویند
(اسم ) ۱ - چشیده شده . ۲ - خورده شده . ۳- خوردنی خوراک : بهیچ و جه قصد هیچ جانوری نکنی و الا بمیوه افطار روانداری که اختیار مطعوم بر مطعوم نتیج. حرص جاهلان باشد و همه ناز و نعمت طلبیدن کار کاهلان بود .

معنی کلمه مطعوم در ویکی واژه

چشیده شده.
خورده شده.
خوردنی، خوراک.

جملاتی از کاربرد کلمه مطعوم

همی ز جود تو سازند شاعران مطعوم همی ز لطف تو یابند زایران ملبوس
چو بمطعوم در آئی بسوی گوشت گرای که بدن را به ازاو هیچ غذا ممکن نیست
لفظ آن مجمع همه معقول و دور از حرف و صوت خوان آن محفل پر از مطعوم و خالی از طعام
رَبِّ الْعالَمِینَ یعنی یربّی نفوس العابدین بالتأیید و یربّی قلوب الطاهرین بالتشدید و یربّی احوال العارفین بالتوحید کسی که تربیت وی از راه توحید یابد مطعومات عالمیان او را چه بکار آید؟
مدّتی رفت تا مرا کرمت نه ز مطعوم داد و نه ملبوس