مطروح
معنی کلمه مطروح در فرهنگ معین
معنی کلمه مطروح در فرهنگ عمید
۲. دور افکنده شده.
معنی کلمه مطروح در فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) افکنده شده انداخته شده . ۲- دور انداخته.۳ - بحث شده . ۴ - ( اسم ) جای دور .
معنی کلمه مطروح در ویکی واژه
جای دور.
جملاتی از کاربرد کلمه مطروح
السلوم (به عربی: السلوم) یک شهرک در مصر است که در استان مطروح واقع شدهاست. السلوم ۱۴٬۳۹۳ نفر جمعیت دارد و ۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شدهاست.
استان مَطروح (به عربی: محافظة مطروح) از استانهای کشور مصر است.
الحمام (به عربی: الحمام) یک منطقهٔ مسکونی در مصر است که در استان مطروح واقع شدهاست.
از زلف تو گاه قبله بازی مطروح دو رخ شده زمانه
العلمین (به عربی: العلمین) یک منطقهٔ مسکونی در مصر است که در استان مطروح واقع شدهاست.
شهسواری از ادب گم شد که با تیغ زبان پیشتاز جهل را از پشت زین مطروح کرد
تن مطروح را جاه تو قوت دل مجروح را لطف تو درمان
الضبعه (به عربی: الضبعة) یک منطقهٔ مسکونی در مصر است که در استان مطروح واقع شدهاست.
ابن مطروح (۱۱۹۶-۱۲۶۰) شاعر و نثرنویس مصری بود.
کتاب ابکار الافکار فی اصول الدین یکی از مهمترین کتاب آمدی در علم کلام به حساب میآید و یکی از منابع اصلی در این علم است. اهم مسائل مطروحه در این کتاب عبارتند از:
موج دوم اعتصاب سراسری کامیونداران از روز اول مهر ۱۳۹۷ آغاز شد و به مرور بیش از ۳۰ استان ایران و ۲۳۶ شهر را دربرگرفت. دور دوم از اعتصابات با توجه به حل نشدن مسائل مطروحه در دور اول اعتصاب کامیونداران در خرداد ماه و عدم تغییر وضعیت رانندگان صورت گرفت.این دور از اعتصابات با برخوردهای امنیتی و قضایی و دستگیری عده ای از رانندگان معترض همراه بود.
آخر تست جیفهٔ مطروح اول تست نطفهٔ امشاج
بین الصّبابة و الهجران مطروح قلب بحدّ سنان الشّوق مجروح
اسم من لم یزل حامدا لنفسه محمودا، اسم من لم یزل واحدا فی عزّه موجودا، اسم من لم یزل احدا فردا معبودا، اسم من لم یزل صمدا بالطلبات مقصودا، نام خداوندی نکو نام در هر نام، و ستوده بهر هنگام، ستوده خود بی ستاینده، و بزرگ عز بی پرستش بنده. خداوندی حکیم راست دان، علیم پاک دان مهربان کاردان، بخشاینده روزی رسان. خداوندی که در آمد هر چیز از وی و باز گشت همه چیز با وی، نه کسی منازع با وی، نه دیگری غالب بر وی، قوام هفت آسمان و هفت زمین بداشت وی. کار آن بحکم وی تدبیر آن بعلم وی، غالب بر آن امر وی، نافذ در آن مشیت وی، داشت آن بحفظ وی، توان آن بعون وی، پادشاهی که از حال رهی آگاه است، و رهی را نیک پشت و پناه است، خود دارنده و خود سازنده که خود کردگار و خود پادشاه است، آفریننده و رواننده آفتاب و ماه است، روشن کننده دلهای سیاهست، خداوندی که یاد وی راحت روح است و آسایش دل مجروح است، اسرار عارفان بیاد وصال وی مشروح است، ارواح عاشقان گوی وار در خم چوگان ذکر وی مطروح است. ای راد مرد چند که در خوابی بیدار شود که وقت صباح است، و گر در خمار شرابی هین که پرتو حق صبوح است.
باد در زیر پای نکبت دهر شخص بدخواه دولتت مطروح