معنی کلمه مطر در لغت نامه دهخدا
زین جشن خزان خرمی و شادی بیند
چندانکه در ایام بهاری مطر آید.فرخی.تا ابر نوبهار مهی را مطر بود
تا در زمین و روی زمین برنفر بود.منوچهری.آنکس که از او نیک و بد نیاید
ابری بود آن کش مطر نباشد.ناصرخسرو.تا بگذرد زمانه کش کار جز گذر نیست
ابر زمانه را جز عذر و جفا مطر نیست.ناصرخسرو.نگویی آتش اندرسنگ و گل در خار و جان در تن
و یا این ابر غران را که حمال مطر دارد.ناصرخسرو.آن ابر سر تیغ که برق است گه زخم
بر لشکر منصور تو بارد مطر فتح.مسعودسعد.بر شرق و غرب بارد اگر ابر آسمان
از بحر طبع صافی تو پر مطر شود.مسعودسعد.تا همی چرخ پرستاره بود
تا همی ابر پر مطر باشد.مسعودسعد.نه هر که شاهش خوانند شاهی آید از او
نه هر چه ابر بود در هوا مطر دارد.مسعودسعد.باشد چو ابر بی مطر و بحر بی گهر
آن را که با جمال نکو جود، یار نیست.سنایی.کفش به ابر دژم ماند و سخا به مطر
وز آن مطر شده بستان مکرمت خرم.سوزنی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).وقت شمشیر زدن گویی در ابر کفش
آتشین برق به خونین مطر آمیخته اند.خاقانی.آنک آن تازه بهار دل من در دل خاک
از سحاب مژه خوناب مطر بگشائید.خاقانی.بهر گبر و مؤمن و زیبا و زشت
همچو خورشید و مطر بل چون بهشت.مولوی.تشنه محتاج مطر شد و ابرنی
نفس را جوع البقر بد صبر نی.مولوی.
مطر. [ م ُ ] ( ع اِ ) خوی و عادت. || خوشه ارزن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مطر. [ م َ طِ ] ( ع ص ) یوم مطر؛ روز باباران. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
مطر.[ م َ ] ( ع مص ) باریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || بارانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || بشدن در زمین و رفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رفتن در زمین. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || بشتافتن و تیز رفتن اسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شتافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). یقال مر الفرس یمطر مطرا؛ یعنی دوید به شدت فرود آمدن باران. ( از اقرب الموارد ). || پر کردن مشک را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || نیکی رسانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شتابی کردن مرغ وقت فرود آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).