مطبوع

معنی کلمه مطبوع در لغت نامه دهخدا

مطبوع. [ م َ ] ( ع ص ) خوش آینده و مرغوب طبع. ( غیاث ) ( آنندراج ). خوش آیندو خنیده و موافق میل و موافق طبع و مرغوب طبع و دلنشین و دلچسب و مقبول و خوشگل. ( ناظم الاطباء ). مرغوب.مطابق میل. مطابق طبع. خوش آیند. دل پسند. خاطرپسند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : پس این مسئله بخلاف آن قیاس است که خواجه کرده است که یزدان مطبوع است بر خیر و قادر نیست بر شر و اهریمن مطبوع است بر شر و قادر نیست بر خیر. ( کتاب النقض ص 446 ). گویندهر مکلف که مطبوع باشد از قبل خدای تعالی بر ایمان و طاعت هرگز کفر نتواند آوردن. ( کتاب النقض ص 446 ).
غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی
بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی.سعدی.ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت
وی دست هوس کوتاه از دامن ادراکت.سعدی.فتنه انگیزی و خون ریزی و خلقی نگرانند
که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی.سعدی.سلطان را سخن گفتن او مطبوع آمد. ( گلستان ).
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صیدآن شاهد مطبوع شمایل باشی.حافظ.از بهر دل کسی بدست آوردن
مطبوع نباشد دگری آزردن.( ازامثال و حکم ج 1 ص 108 ).- غیرمطبوع ؛ بدگل وزشت و غیرمقبول و برخلاف میل. ( ناظم الاطباء ).
- مطبوع افتادن ؛ خوش آمدن. مورد قبول و خوش آیندی قرار گرفتن.
- نامطبوع ؛ ناخوشایند : لاجرم در بزرگی نامقبول و نامطبوع آمد. ( گلستان ).
|| چاپ شده و به طبعرسیده. ( ناظم الاطباء ). مهرکرده شده. نقش کرده. چاپ زده. چاپ کرده. چاپی. مقابل خطی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ماده بعد شود.

معنی کلمه مطبوع در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - خوش آیند، دلپذیر، مطلوب طبع . ۲ - طبع شده ، چاپ شده .

معنی کلمه مطبوع در فرهنگ عمید

۱. چاپ شده.
۲. چیزی که باب طبع انسان باشد.

معنی کلمه مطبوع در فرهنگ فارسی

چاپ شده ، وچیزی که باب طبع انسان باشد
( اسم ) طبع شده چاپ شده .

معنی کلمه مطبوع در دانشنامه آزاد فارسی

مطبوع (consonance)
در موسیقی ، ترکیبی از دو یا چند آوا که برای گوش خوش آیند است . متضاد نامطبوعاست و به سبب حضور نداشتن یک فرکانس ضرب، مطبوع دانسته می شود.

معنی کلمه مطبوع در ویکی واژه

gradevole
salubre
خوش آیند، دلپذیر، مطلوب طب
طبع شده، چاپ شده.

جملاتی از کاربرد کلمه مطبوع

بس که شیرین و مطبوع و دلاویزی و دلجو زهر از دست توام با همه تلخی شکر آید
بدان شمایل مطبوع خواهم از مهوش که سینه چاک زنم در میان جان کشمت
بطبع اهل دل ار بایدت شدن مطبوع بدان که دیده دل بنگرد بحسن خصال
این نسخه ز گفته بلند اقبال است مطبوع وپسندیده اهل حال است
گرچه مطبوع و روان بخش بود نظم «محیط» هست الحق غزل سعدی شیرازی به
اقبلاغ اق داق، روستایی از توابع بخش شیرین‌سو شهرستان کبودرآهنگ در استان همدان ایران است و دارای آب و هوای بسیار مطبوع و دل انگیز میباشد.
مطبوع و دلربا از فرق تا قدم منظور و دلنشین از پای تا به سر
سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر
مطبوع تر ز قدّت سرو سهی نخیزد شیرین تر از دهانت تنگ شکر نباشد
هزار صورت اگر می‌کشد مصوّر صُنع یکی ز شکل تو مطبوع‌تر نمی‌آید
اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت