مطاوعت

معنی کلمه مطاوعت در لغت نامه دهخدا

مطاوعت. [ م ُ وَ / وِ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) فرمانبرداری کردن. ( غیاث ). کسی را فرمان بردن. ( المصادر زوزنی ) ( یادداشت بخط دهخدا ). پذیرفتن. موافقت. مؤاتات. پذرفتاری. فرمانبرداری. سازواری کردن با کسی. ( یادداشت ایضاً ). اطاعت و فرمانبرداری. ( ناظم الاطباء ) : و مطاوعت ایشان را به طاعت خویش و رسول خود ملحق گردانید. ( کلیله و دمنه ). و هر فرمان که از حضرت شهنشاهی صادر شود جز انقیاد و مطاوعت صورت نبندد. ( سندبادنامه ص 324 ). و طاعت و مطاوعت ایشان با تحری رضای خویش... برابرداشت. ( سندبادنامه ص 4 ). که در طاعت و مطاوعت ایشان... مواظبت نماید. ( سندبادنامه ص 7 ). و زمام مطاوعت وانقیاد به دست اختیار و مراد او داد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 227 ). اندیشه ای که درباب مطاوعت مجدالدوله... در اندرون داشت با اتباع خویش در میان نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 264 ). و احوال خویش در مطاوعت و صدق مناصحت به قابوس بنوشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ، ایضاً ص 273 ). و از مطاوعت سلطان رحیم بمتابعت شیطان رجیم گرایند. ( جهانگشای جوینی ). چون آنجارسید رسولان بفرستاد و ایشان را به ایلی و مطاوعت و تخریب قلعه و حصار خواند. ( جهانگشای جوینی ). و سلطان محمود چون متوجه مصاف قراختای گشت سلطان عثمان او را به مطاوعت و معاونت ملزم بود. ( جهانگشای جوینی ).
- مطاوعت کردن ؛ پذیرفتن و قبول کردن و فرمانبرداری نمودن و متابعت کردن. ( ناظم الاطباء ) :
چه دشمنی تو که از دست عشق و شمشیرت
مطاوعت به گریزم نمیکند اقدام.سعدی.زمام از کفش درگسلاند و بیش مطاوعت نکند. ( گلستان ).
- مطاوعت نمودن ؛ مطاوعت کردن : تا او [ منوچهربن قابوس ] مطاوعت نماید و بر این جمله باشدو شرایط عهدی را که بست نگاه دارد من با وی بر این جمله باشم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 133 ). و رجوع به ترکیب قبل شود.
مطاوعة. [ م ُ وَ ع َ ] ( ع مص ) فرمانبرداری کردن و سازواری نمودن با دیگری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کسی را فرمان بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مطاوعت شود. || نزد نحاة، آمدن فعلی پس فعلی جهت دلالت بر پذیرفتن مفعول که فاعل فعل ثانی است اثر فاعل فعل اول را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مطاوعت در فرهنگ معین

(مُ وِ عَ ) [ ع - مطاوعة ] ۱ - (مص م . ) پذیرفتن ، اطاعت کردن . ۲ - (اِمص . ) اطاعت ، فرمان برداری ، سازگاری .

معنی کلمه مطاوعت در فرهنگ عمید

اطاعت کردن، فرمان برداری، موافقت کردن در امری.

معنی کلمه مطاوعت در فرهنگ فارسی

اطاعت کردن، فرمانبرداری وموافقت کردن درامری
۱ - ( مصدر ) فرمان بردن اطاعت کردن . ۲ - موافقت کردن . ۳ - ( اسم ) فرمانبرداری اطاعت : ... خلفای مصطفی را ... در امر و نهی و حل و عقد دست بر گشاد و فرمان مطلق ارزانی داشت و مطاوعت ایشان را بطاعت خود و رسول ملحق گردانید ... ۴ - موافقت سازگاری .

جملاتی از کاربرد کلمه مطاوعت

و گفت: جهد آن کن که در میانهٔ شب برخیزی و وضو سازی و چهار رکعت نماز کنی و اگر نفس مطاوعت نکند، دو رکعت بکن و اگر نتوانی چون بیدار شوی بگو: لا إله إلا الله محمد رسول الله.
مدتهاست تا کمند مشکین تو، دل مسکین مرا به سلسله قهر و زنجیر زجر بسته است و مرغ جان مرا به دانه جمال خود صید کرده و امروز که روزگار بی انصاف، این دولت میسر کرد و این سعادت جمال نمود، دست معاهدت در دست من نه که چون این ملک و دولت و تاج و سلطنت به تو سپارم و خدم و حشم را در ربقه مطاوعت تو آرم، نذور و عهود و شروط و حقوق با من به وفا آری و به ادا رسانی و چهره مروت به چنگال بدعهدی خسته و مجروح نگردانی شاهزاده پرسید که در این مهم به چه طریق شروع و مداخلت نمایی و به اهتمام این اقتحام عظیم چگونه قیام کنی؟ و این معظل ترا چگونه دست دهد و این مشکل به کدام شکل روی نماید؟ و این مستحیل چگونه در حد امکان آید؟ گفت: شاه را به حیلت زهر دهم و تاج مملکت بر سر تو نهم.
و اگر پادشاه رائی زند که تو آن را کاره باشی با او موافقت کن و تذلل نمای و حقیقت دان که سلطان اوست نه تو، پس اولی آنکه تو متابعت مراد او کنی نه آنکه ازو مساعدت و مطاوعت التماس کنی و به حسب رای و هوای خویش سخن گویی.
ای وارث نگین سلیمان کز اعتقاد سر بر خط مطاوعتت انس و جان نهاد
نماز: مطاوعت را گویند.
شده مطاوعت او زمانه را پیشه شده متابعت او سپهر را مذهب