معنی کلمه مطال در لغت نامه دهخدا
معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تو
از علم تو جهالت و از جود تو مطال.ناصرخسرو.مکتوبات او را به مطال و وعده مطال جواب می نبشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270 ). و چون مدتی از موعد بگذشت و در وصول ،تراخی تمام افتاد و دفع و مطال متجاوز حد اعتدال گشت. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به ماده بعد شود.
مطال. [ م ُ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از اطاله. طول داده شده. اطاله یافته. طولانی : مکتوبات او را به مطال و وعده مطال جواب می نبشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270 ).
مطال. [ م َطْ طا] ( ع ص ) مَطول. ( منتهی الارب ). دیردارنده وام و دین و دیرکننده در وعده ادائی. ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مَطل و مِطال و مطول شود. || خود آهن ساز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سازنده خود آهن. ( ناظم الاطباء ).