مطاع. [ م ُ ] ( ع ص ) اطاعت و فرمانبرداری کرده شده یعنی کسی که مردم اطاعت او کرده باشند و مطیع او شوند. ( غیاث ) ( آنندراج ). کسی و یا چیزی که مردم مطیع و فرمانبردار وی باشند و اطاعت آن را کنند. ( ناظم الاطباء ) : نهم چار بالش در ایوان عزلت زنم چند نوبت چو میر مطاعی.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 439 ).شفیع، مطاع ، نبی کریم قسیم جسیم نسیم وسیم.سعدی ( گلستان ).- الشح المطاع ؛ بخل و زفتیی که صاحب آن در منع حقوق مردم مطیع و فرمانبر آن باشد. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه مطاع در فرهنگ معین
(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) اطاعت شده ، در خور اطاعت ، کسی که از او فرمان برداری و اطاعت کنند.
معنی کلمه مطاع در فرهنگ عمید
کسی که مردم از او فرمان برداری و اطاعت کنند، اطاعت شده، فرمان برده شده.
معنی کلمه مطاع در فرهنگ فارسی
اطاعت شده، فرمانبرده شده، کسی که مردم ازاوفرمانبرداری واطاعت کنند ( اسم ) ۱ - کسی که دیگری فرمان او را می برد فرمانروا اطاعت شده : از جهت ... امتثال فرمان مطاع او چند باب مشتمل بر شرح آن حقایق و ذکر آن دقایق در این مختصر و ضع کرد .
معنی کلمه مطاع در دانشنامه عمومی
مطاع (جیرفت). مطاع روستایی در دهستان اسماعیلی بخش اسماعیلی شهرستان جیرفت استان کرمان ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۴۳۴ نفر ( ۱۹۰خانوار ) بوده است.
معنی کلمه مطاع در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مُطَاعٍ: مورد اطاعت - اطاعت شونده معنی مَّتَاعَ: متاع - کالا - هر چیزی که از آن تمتع و بهره ببرند ریشه کلمه: طوع (۱۲۹ بار)
معنی کلمه مطاع در ویکی واژه
اطاعت شده، در خور اطاعت، کسی که از او فرمان برداری و اطاعت کنند.
جملاتی از کاربرد کلمه مطاع
گفت ای یاران روان گشتم وداع سوی آن صدری که میر است و مطاع
خود را استاد شاه خواند و از جهل منکر امر مطیعی است و مطاعی
مطاع الحکم سلطانی که طبعش گر بفرماید شود نار از شجر ثابت شود آب از حجر جاری
انس و جن مر ورا شده مطواع باد چون مرکبی مطیع و مطاع
منم غلام به اخلاص آن امام مطاع از اوست امر و ازین بنده امتثال و سماع
چه نوح جوانبخت چهارده ساله که باد حکم مطاعش هزار سال روان
چگونه از خط حکم تو سر بگردانم که من مطیعم و حکم تو پیش بنده مطاع
یا کمین بنده را بدستوری ساز در کار خود مطاع و مجاز
و گفت: اهل دنیا مطاع دنیا دوست میدارند و من ذکر خدای و قرآن خواندن دوست میدارم.
ای جان و تنم مطیع و شوق تو مطاع رفتی و جدا زان رخ خورشید شعاع