مضیع

معنی کلمه مضیع در لغت نامه دهخدا

مضیع. [ م ُ ض َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) ضایع و هلاک کننده. ( منتهی الارب ). ضایعکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). ضایعکننده و هلاک نماینده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مضیاع شود. || مسرف و مبذر. ( ناظم الاطباء ).
مضیع. [ م ُ ] ( ع ص ) رجل مضیع؛ مرد بسیارضیعه. ( منتهی الارب ). مرد بسیارضیعه ؛ یعنی دارای آب و زمین بسیار. || کسی که ضایع میکند و تلف مینماید وآنکه بی بهره میکند و باطل میسازد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مضیع در فرهنگ معین

(مُ ضَ یَّ ) [ ع . ] (اِمف . )ضایع کرده شده .

معنی کلمه مضیع در فرهنگ عمید

ضایع کننده، تباه سازنده.

معنی کلمه مضیع در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ضایع کننده تباه سازنده . ۲- تلف کنند. وقت اهمال کار .

معنی کلمه مضیع در ویکی واژه

ضایع کرده شده.

جملاتی از کاربرد کلمه مضیع

به نزد نزهت تو نزهت بهشت مضیع به‌ جنب ساحت تو ساحت سپهر مضیق
چون که وساوس شیطانیه و خواطر نفسانیه را شناختی و اقسام و علامات و اسباب آن را دانستی، بدان که ضرر آن عظیم و عاقبت آن وخیم است، و این حالت از جمله مهلکات عظیمه و حالات رذیله است، و دل را باعث تیرگی و ظلمت، و نفس را موجب افسردگی و کدورت، مانع وصول به سعادت، و مضیع روزگار و اوقات است چگونه چنین نباشد و حال اینکه سرمایه تحصیل نجات عمر، و آلت تجارت بندگان دل ایشان است.
«و لا امر للمعصی الا مضیعا. »
عمری که بیتو می گذرانند ضایعست بازا کزین حیات مضیع شدم ملول
دواعی من سربه‌سر شد معطل مساعی من یک به یک شد مضیع