مضی ء

معنی کلمه مضی ء در فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) درخشنده ، روشنایی - دهنده .

جملاتی از کاربرد کلمه مضی ء

تا سپهر سریع دورانراست سیر شمس مضی ء و بدر منیر
پیر گفت این باری سئوال مبتدیان شارع طریقت است نه واقعه مهتدیان کوی حقیقت، قد اشتبه البدر المضی ء و خفی المسک الذکی نشنیده ای که الفقر سواد الوجه فی الدارین سیاه روی دو عالم را از کبود پوشی چاره نبود که هر که در صف ماتم اطلس معلم بپوشند نظارگیان بر وی بخندند.
یجلوا بضوء العزم داجیه المنی و له مع العزم المضی ء مضاء