معنی کلمه مضراب در لغت نامه دهخدا
چو می رود حرکاتش ملایم است چنان
که وقت نازکی نغمه جنبش مضراب.وحشی بافقی ( دیوان ص 172 ).بیخودی هرگز به کام خود می نابی نخورد
از نوا افتاد ساز عیش و مضرابی نخورد.میرزا رضی ( از آنندراج ).منم کز فیض جانم چون شراب لعلگون گردد
بهر شریان که مضرابی رسانم ارغنون گردد.طالب آملی ( از آنندراج ).تا به حدی عشق باز نغمه ام کز بعد مرگ
میزنم مستانه بر تار کفن مضراب را.طالب آملی ( از آنندراج ).ناله برساز خویش می رقصد
درد بر تار رگ زد این مضراب.ظهوری ( از آنندراج ).و رجوع به مضرب شود. || نوعی آلت صید مرغ و ماهی بوده است و آن کیسه مانندی است از تور که انتهای آن بتدریج باریک می گردد و دهانه آن بر حلقه ای یا چنبره ای از چوب یا آهن مانند کم غربیل بسته شده است و دسته درازی بر این حلقه تعبیه شده است که به دست می گیرند و مرغ را در هوا یا بر زمین یا بر شاخ درخت و ماهی را در آب چنان به سرعت می زنند و حلقه مضراب را بر او می افکنند که در کیسه توری گرفتار می گردد. ( حاشیه کلیله چ مینوی ص 369 ) :
روان رستم اگر با زره به حرب شود
گریز خواهد از او چون کبوتر از مضراب.ابوالفرج ( دیوان چ چایکین ص 15 ).دل از وداع رفیقان چو دیگ بر آتش
تن از غریو عزیزان چو مرغ در مضراب.ابوالفرج ( دیوان ایضاً ص 19 ).اگر کبوتر گردد مخالفت ملکا
ز دام تو نجهد چون کبوتر از مضراب مسعودسعد ( دیوان ص 32 ).که گر گریخته ٔدرگه تو مرغ شود
هوا سراسر در گرد او شود مضراب.مسعودسعد ( دیوان ص 34 ).