مضایقه

معنی کلمه مضایقه در لغت نامه دهخدا

مضایقه. [ م ُ ی َ / ی ِ ق َ / ق ِ ] ( از ع ، اِمص ) مضایقة. مضایقت. خودداری و سخت گیری در دادن چیزی یا کردن کاری. تنگ گرفتن و سخت گیری کردن. دریغ کردن. خویشتن داری. دریغ داشتن. ( یادداشت مؤلف ) :
با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست
صدجان فدای یار نصیحت نیوش کن.حافظ.- مضایقه داشتن ؛ مضایقه کردن در انجام دادن کاری. خودداری کردن از عملی. دریغ داشتن از کاری :
در کار ما مضایقه ای داشت ناخدا
کشتی به نوح ورخت به طوفان گذاشتیم.وحشی ( از آنندراج ).- مضایقه کردن ؛ بقدر مقدور کار نکردن و اشکال و دشواری آوردن و مشکل کردن. ( ناظم الاطباء ). خودداری کردن از انجام دادن کاری برای کسی و دریغ کردن از دادن چیزی به کسی :
وصل تو را به جان و دل ، می خرم و نمی دهی
بیش مکن مضایقه ، چون که رسید مشتری.خاقانی.عمیدالملک را وکیل کرد تا خواهر خلیفه از برای او خطبه کند. خلیفه در آن قضیه مضایقه می کرد. ( سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 21 ).
به جان مضایقه با دوستان مکن سعدی
که دوستی نبود هرچه ناتمام کنند.سعدی.رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود
به جان مضایقه با تیغ آبدار مکن.صائب ( از آنندراج ).- با مضایقه ؛ بابخالت و گرفته گیری و عدم همراهی.
- بی مضایقه ؛ بقدر مقدور و بقدر امکان و به اندازه ای که می تواند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مضایقه در فرهنگ معین

(مُ یَ قَ یا یِ قِ ) [ ع . مضایقة ] (مص م . ) بر کسی تنگ گرفتن ، سخت گیری کردن .

معنی کلمه مضایقه در فرهنگ عمید

بر کسی تنگ گرفتن و سخت گیری کردن.

معنی کلمه مضایقه در فرهنگ فارسی

برکسی تنگ گرفتن وسخت گیری کردن
۱- ( مصدر ) تنگ گرفتن بر یکدیگر سخت گرفتن . ۲ - از دادن چیزی بکسی یا کردن کاری برای کسی خودداری کردن . ۳- ( اسم ) سختگیری . ۴ - خود داری از دادن مال و چیزی بکسی یا کردن کاری برای او : بادوستان مضایقه در عمر ومال نیست صدجان فدای یار نصیحت نیوش کن .
خود داری و سخت گیری در دادن چیزی یا کردن کاری. تنگ گرفتن و سخت گیری کردن.

معنی کلمه مضایقه در ویکی واژه

مضایقة
بر کسی تنگ گرفتن، سخت گیری کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه مضایقه

مگر عبید به جان با لبم مضایقه کرد که این به مذهب اصحابنا نشاید کرد
طفلان به ما مضایقه از سنگ می‌کنند خود را دگر برای چه رسوا کند کسی
صائب ز آب خضر نکرده است کس زیان با تیغ او مضایقه جان چه می‌کنی؟
هر قالبی که مایه ز خاک در تو یافت جان را به صد مضایقه تشریف بار داد
از بس که بی نصیب در ایام پیری ام دارد عصا مضایقه در دستگیری ام
در آتشم من و جز دیده کس نمی‌بینم که بی‌مضایقه آبی بر آتشم ریزد
جان از کسی مضایقه هرگز نکرده ایم چون آب، بی دریغ روان است خون ما
به جان مضایقه با لعل دلستان مکنید که ماه مصر به این سیم قلب ارزان است