معنی کلمه مضایقه در لغت نامه دهخدا
با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست
صدجان فدای یار نصیحت نیوش کن.حافظ.- مضایقه داشتن ؛ مضایقه کردن در انجام دادن کاری. خودداری کردن از عملی. دریغ داشتن از کاری :
در کار ما مضایقه ای داشت ناخدا
کشتی به نوح ورخت به طوفان گذاشتیم.وحشی ( از آنندراج ).- مضایقه کردن ؛ بقدر مقدور کار نکردن و اشکال و دشواری آوردن و مشکل کردن. ( ناظم الاطباء ). خودداری کردن از انجام دادن کاری برای کسی و دریغ کردن از دادن چیزی به کسی :
وصل تو را به جان و دل ، می خرم و نمی دهی
بیش مکن مضایقه ، چون که رسید مشتری.خاقانی.عمیدالملک را وکیل کرد تا خواهر خلیفه از برای او خطبه کند. خلیفه در آن قضیه مضایقه می کرد. ( سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 21 ).
به جان مضایقه با دوستان مکن سعدی
که دوستی نبود هرچه ناتمام کنند.سعدی.رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود
به جان مضایقه با تیغ آبدار مکن.صائب ( از آنندراج ).- با مضایقه ؛ بابخالت و گرفته گیری و عدم همراهی.
- بی مضایقه ؛ بقدر مقدور و بقدر امکان و به اندازه ای که می تواند. ( ناظم الاطباء ).