مضافات

معنی کلمه مضافات در لغت نامه دهخدا

مضافات. [ م ُ ] ( ع اِ ) متعلقات و منسوبات. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بلاد و نواحی که به شهری وابسته باشند در شمار مضافات آن شهر محسوب گردند : چون اسلام ظاهر گشت و پارس گرفتند آن را از مضافات عراق گردانیدند. و در قباله ها چنین نویسند و پارس از مضافات بصره است. ( فارسنامه ابن بلخی ص 120 ). کازرون و نواحی آن ، بعد از آن به عهد شاپوربن اردشیرچون عمارت کرد از مضافات «بشاپور» بوده است. ( فارسنامه ابن بلخی ص 145 ). میر سلیق ارزن الروم و لواحق و مضافات آن یکسر بگرفت. ( سلجوقنامه ظهیری صص 27-28 ).

معنی کلمه مضافات در فرهنگ عمید

توابع یک شهر یا ناحیه.

جملاتی از کاربرد کلمه مضافات

وهُوَ اوحدالدین عبداللّه بن ضیاءالدین مسعود. بلیان از مضافات کازرون شیراز است و شیخ از قدمایِ عرفایِ آفاق و از فرزندزادگان شیخ ابوعلی دقاق. گویند برهان العارفین شیخ صفی الدین اردبیلی به صحبت آن جناب رسیده و شیخ او را حواله به جناب شیخ زاهد گیلانی کرده. غرض، از افاخم کاملین و اعاظم عارفین و زبدهٔ موحدین و قدوهٔ مجردین زمان خود بوده، مشرب عالی داشته و در سنهٔ ۶۸۳ لوای سفر آخرت افراشته. مرقدش در قریهٔ مذکور است واین اشعار از اوست:
نامش علی النّساج ملقب به خواجه عزیزان. از اهل رامتین مِنْمضافات بخارا و از اعاظم طبقهٔ نقشبندیه. مرید خواجه فغنوی. مولوی در مدح او فرموده است:
بنام مفتی و زاهد رقم کن همه ملک ریا را با مضافات
اسمش شیخ مکهّن و از مشایخ دهلی. اصلش از مضافات صوبهٔ شاه جهان آباد بوده. وجودش در عهد سلطنت اکبرشاه و جهانگیر از مکمنِ غیب ظهور نموده. مجموعهٔ فرخنده خصالی و صاحب پایهٔ عالی بوده. این دو رباعی را از وی قلمی نمود: