معنی کلمه مصنوع در لغت نامه دهخدا
صانع و مصنوع را تو باشی فرزند
پس چو پدر شو کریم و عادل و فاضل.ناصرخسرو.|| متشکل شده. ( ناظم الاطباء ). || ساختگی. قلب. بدل. مزور. قلابی. الم غلمی. عملی. ساخته. مدلس. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح بدیع ) نزد بلغا آن است که نظم از صنعتی آراسته گردد که طبع بدان ترکیب به سبب مراعات قواعد آن بدان صفت میل کند، چه بعضی صنایع مطبوعند چون ترصیع و تجنیس و الهام و خیال و بعضی نامطبوع چون تجنیس مطرف و مقلوب. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).