مصلح

معنی کلمه مصلح در لغت نامه دهخدا

مصلح. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص )به صلاح و نیکویی آورنده. ( آنندراج ) ( از غیاث ). || آنکه اصلاح می کند و بهتر می نماید. ( ناظم الاطباء ). اصلاح کننده. نیکوکننده. مقابل مفسد. که در صلاح ونیکویی بکوشد : خاندانها بحمداﷲ که یکی است در یگانگی و الفت مؤکدتر شود و دوستان ما و مصلحان بدان شادمانه گردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 210 ). چون خیانت در میان آمد و مردم مصلح نماندند آن اعتمادبرخاست. ( فارسنامه ابن البلخی ص 146 ). به سبب او مصلحان آسوده باشند و مفسدان مالیده. ( کلیله و دمنه ).
مصلحان را نظرنواز شوم
مصلحت را به پیش باز شوم.نظامی.متقیان و مصلحان پای در دامن امن و عافیت نهادند. ( سندبادنامه ص 9 ). مسافر؛ مصلح میان قوم. ( منتهی الارب ). || نیکویی کننده. آنکه نیکویی می کند. ( ناظم الاطباء ). نیکوکار. ج ، مصلحون. ( مهذب الاسماء ). شخص خوب و نکوکار نیکوکردار نیک منش نیکوسرشت. ( یادداشت مؤلف ) : مکتب وی را به مصلحی دادند. ( گلستان ). || کسی که درست می کند و آراسته می کند. || موافق و مناسب. || میانجی و صلح دهنده و آشتی دهنده. ( ناظم الاطباء ). آشتی دهنده. میانجی. مقابل مفسد و فسادانگیز. ( یادداشت مؤلف ). || داور و حاکم. ( ناظم الاطباء ) : شرط آن است که درباب سلجوقیان سخن نگویی که صلح با آن ایشان مرا ممکن نخواهد بود که میان هر دو گروه شمشیر خونریز است مصالح. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 698 ). || شفابخش. || موافق و مناسب بدن و مزاج. ( ناظم الاطباء ). در ادویه ، دارویی که با داروی دیگر یار کنندتا مضرات داروی اولین ببرد. کم کننده یا برنده زیان دارویی : و مصلح وی سکنجبین است. ( یادداشت مؤلف ). آنچه اصلاح حال مأکول و مشروب نماید اعم از آنکه دفع ضرر آن کند یا معاونت بر فعل او نماید یا حفظ قوه یاکسر حدت او کند یا بدرقه به جهت وصول او به اعضا گردد.
- مصلح شدن ؛ به صلاح آورنده شدن.
- || آشتی دهنده شدن :
اهتمام تو اگر مصلح اضداد شود
سر برآرد ز گریبان ابد شخص ازل.وحشی ( دیوان ص 232 ).
مصلح. [ م ُ ل َ ] ( ع ص ) اصلاح شده و درست گشته. || مهیا. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مصلح در فرهنگ معین

(مُ لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) اصلاح کننده ، نیکو - کار.

معنی کلمه مصلح در فرهنگ عمید

۱. اصلاح کننده، به صلاح آورنده، نیکوکننده.
۲. آشتی دهنده.
۳. شایسته، نیکوکار.

معنی کلمه مصلح در فرهنگ فارسی

اصلاح کننده، به صلاح آورنده، نیکوکننده، آشتی دهنده ، شایسته ونیکوکار
۱- ( اسم ) بصلاح ونیکویی آورنده اصلاح کننده مقابل مفسد . ۲ - آشتی دهنده مقابل مفسد . ۳- ( صفت ) نیکو کار صالح جمع : مصلحین .
اصلاح شده و درست گشته

معنی کلمه مصلح در فرهنگ اسم ها

اسم: مصلح (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mosleh) (فارسی: مصلح) (انگلیسی: mosleh)
معنی: آن که با خیر اندیشی و نیکوکاری به مردم کمک می کند و مشکلات آنها را برطرف می سازد، در مقابلِ مفسد، آن که اصلاح می کند، اصلاح کننده

جملاتی از کاربرد کلمه مصلح

همانگونه که در بخش اختیارات رهبری مشاهده شد، این مقام در اصلاحیه قانون اساسی اختیاری جدید پیدا کرد. اختیار جدید به رهبر این اجازه را داد تا با تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام به اعمال نظر مستقیم در تمامی موارد اداره کشور بپردازد.
محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام معتقد است که این طرح باید در مجمع بررسی شود.
دانیم راه راست ولی بهر مصلحت خط الف بعادت ترسا نوشته‌ایم
رنج خیال مصلحت ساز زندگی‌ست باری‌گهی‌که نیست به دوشت‌کشیده رو
من چو بگذاشته‌ام مصلحتِ خویش بدو خواه گو توبه‌ی من بشکن و خواهی مشکن
چو ملک و پادشاهی دیده باشی پس شاهی گدایی مصلحت نیست
صد پرده مصلحت بیکی راز برتنم ترسم که شک بخاطر کودن در آورم
شاه گفت: من گفتم که آمدن من مصلحت نیست.
تایمازوف برنده سه مدال طلای المپیک در المپیک ۲۰۰۴ آتن و المپیک ۲۰۰۸ پکن و المپیک ۲۰۱۲ لندن بوده و مدال نقره المپیک ۲۰۰۰ سیدنی را نیز با یک شکست به دیوید موسلبز بدست آورد ابتدا این باور وجود داشت که او به صورت مصلحتی کشتی را به دیوید موسلبز واگذار کرده است ولی باخت های متوالی او مقابل موسلبز در مسابقات جهانی بعد ثابت کرد که این باور اشتباه است مخصوصا بعد از اینکه موسلبز به راحتی از پس گری مک‌کوی آمریکایی بر آمد این عقیده از بین رفت چون تایمازوف به سختی دوبار مقابل این کشتی گیر به پیروزی رسید.
باغبان را چشم لطف از مصلحت بر سوی ماست احتیاج زعفران زارش به آب روی ماست
وبگاه کلمه وابسته به میرحسین موسوی مقام امنیتی مورد اشاره هاشمی را حیدر مصلحی وزیر اطلاعات اعلام کرد.
شما را بی‌شما می‌خواند آن یار شما را این شمایی مصلحت نیست
باطن عشق بود تیغ دودم ای خسرو مصلحت نیست که خم در خم فرهاد کنی
کار خود را به کردگار گذار تا ترا مصلحت بیاموزد