معنی کلمه مصطفی در لغت نامه دهخدا
مصطفی. [ م ُ طَ فا ] ( اِخ ) پیغمبر ( ص ). از نامهای آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله.( ناظم الاطباء ). لقبی از القاب رسول صلوة اﷲ علیه. ازالقاب حضرت محمد ( ص ). ( یادداشت مؤلف ) :
شفیع باش برِشه مرا بدین زلت
چو مصطفی برِ دادار برروشنان را.دقیقی.گر مدیح و آفرین شاعران بودی دروغ
شعر حسان بن ثابت کی شنیدی مصطفی ؟منوچهری.مصطفی اندر جهان ، آن گه کسی گوید که عقل ؟
آفتاب اندر فلک ، آن گه کسی جوید سها؟سنایی.یعنی امسال از سر بالین پاک مصطفی
خاک مشک آلود بهر حرز جان آورده ام.خاقانی.زبان ثناگر درگاه مصطفی بهتر
که بارگیر سلیمان نکوتر است صبا.خاقانی.از مصطفی خلیفه و چون آدم صفی
از خود خلیفه کرد خدای گرو گرش.خاقانی.فردا به بهشت گشته سیراب
در کوثر مصطفات جویم.خاقانی.پیشت آرم مصطفایی را شفیع
کِاسم او یاسین و طه دیده ام.خاقانی.مپندار سعدی که راه صفا
توان رفت جز در پی مصطفی.سعدی ( بوستان ).طبیبی حاذق به خدمت مصطفی ( ص ) فرستاد. ( گلستان ).
- آل مصطفی ؛ خاندان رسالت. آل رسول.فرزندان حضرت محمد ( ص ). ( یادداشت مؤلف ) :
کس نیارد یاد از آل مصطفی
در خراسان از بنین و از بنات.ناصرخسرو.تا آل مصطفی را زایزد درود باشد
بر تو درود بادا از مصطفی و آلش.خاقانی.- مصطفی زاد ؛ مصطفی زاده. پیمبرزاده. فرزند رسول. از نسل حضرت محمد ( ص ).
- || پاک نژاد. پاکیزه نژاد. علوی. آسمانی :
اشتر آمد این وجود خارخوار
مصطفی زادی بر این اشترسوار.مولوی.
مصطفی. [ م ُ طَ فا ] ( اِخ ) ابن پیر محمد، معروف به عزمی زاده و بستان افندی. از علما و نویسندگان ترک بود و به سال 1040 هَ. ق. درگذشت. او راست : 1 - نجاةالاحباب و تحفة ذوی الالباب. 2 - حاشیه ای بر «مغنی » ابن هشام. 3 - حاشیه ای بر «دررالاحکام » محمدبن فرامرز. 4 - حاشیه بر شرح «منارالانوار» عبداللطیف. ( از کشف الظنون ). زرکلی نام پدر او را محمد و تاریخ ولادتش را 977 هَ. ق. ضبط کرده و کتابهای زیر را بدو نسبت داده است : 1 - نتائج الافکار. 2 - دیوان الانشاء. 3 - حاشیه بر هدایة مرغینانی. 4 - رباعیات ترکی. رباعیات وی مانند رباعیات عربی سدیدالدین انباری و رباعیات فارسی عمر خیام است. ( از اعلام زرکلی ).