مصارع. [ م َ رِ] ( ع اِ ) ج ِ مَصْرَع. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جای افکندن ها و کُشتی جای ها. ( از منتهی الارب ). کُشتی گاهها. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به مَصْرَع شود. مصارع. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) کشتی گیرنده. ( آنندراج ). کشتی گیر. ( ناظم الاطباء ) : سلطان ملکشاه... که پادشاه بود همت او بر کشتی گرفتن و مشت زدن و تربیت بطالان و مصارعان و زورآزمایان مقصور. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 29 ).
معنی کلمه مصارع در فرهنگ معین
(مَ رِ ) [ ع . ] (اِ. ) ج . مَصرع . مهلکه ها، جای بر زمین افکندن .
معنی کلمه مصارع در فرهنگ فارسی
کشتی گیرنده ، کشتی گیر
معنی کلمه مصارع در ویکی واژه
مَصر مهلکهها، جای بر زمین افکندن.
جملاتی از کاربرد کلمه مصارع
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ انی اغفر للعصاة و لا ابالی، و اردّ المطیعین من شئت و لا ابالی. وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مردی بود از بنی هاشم نام وی رکام، و در عرب از وی جاهلتر و در قتل و قتال مردانهتر کس نبود. رسول خدا را صعب دشمن داشتی، و او را بد گفتی، و مسکن وی در بعضی از آن وادیهای مدینه بود. گوسفندان داشت و شبانی کردی. رسول خدا روزی از خانه عائشه بیرون آمد. روی بصحرا نهاد، و تنها میرفت، تا بآن وادی رسید که رکام در آن مسکن داشت. رکام چون مصطفی را دید با خود گفت: ظفر یافتم و همین ساعت خلق را ازو باز رهانم. فرا پیش آمد و گفت: یا محمد آن تویی که لات و عزی را دشنام دهی، و دعوت بدیگر خدای میکنی؟ رسول گفت: آری من میگویم که لات و عزی باطل است، و معبود خلق خدای آسمانست. و این رکام مردی بود که در همه عرب هیچ کس بمصارعت دست وی نداشتی، و با وی برنیامدی. گفت: یا محمّد بیا تا دستی بر آزمائیم در مصارعت. من لات و عزی بیاری گیرم و تو اله عزیز خود بیاری گیر، تا خود کرا دست بود. پس اگر تو مرا بیفکنی ده سر گوسفند از این خیار گله خویش بتو دادم. این عهد بستند. رسول خدا بسرّ در اللَّه زارید که: خداوندا! مرا برین دشمن نصرت ده. دست فراهم دادند، و رسول خدا رکام را بیفکند، و بر سینه وی نشست. رکام گفت: یا محمد این نه تو کردی که اله عزیز تو کرد، که او را خواندی و بیاری گرفتی، و لات و عزی مرا خوار کردند و یاری ندادند. رسول خدا از سینه وی برخاست. دیگر باره گفت: ای محمّد یک بار دیگر برآزمائیم. اگر مرا بیفکنی ده گوسفند دیگر بتو دهم. رسول او را گرفت و بر زمین زد از اول بار صعبتر و قویتر.
اما قوی کردن باعث دین به دو چیز بود: یکی آن که وی را اندر فایده مصارعت با شهوت طمع افکنی، بدان اخبار که اندر ثواب کسی که از این صبر کند آمده است، چون از این قوت گیرد تامل کند بدان که فایده شهوت یک ساعت خواهد بود و فایده صبر از وی پادشاهی ابد خواهد بود تا دین قوت گیرد بر قدر قوت این ایمان. و دیگر آن که وی را عادت کند به مخالف شهوات اندک اندک تا دلیر شود، چون کسی که خواهد که قوی شود باید که قوت را می آزماید و کارهای قوی بتدریج می کند تا پاره پاره فراتر همی شود، چنان که کسی که کشتی خواهد گرفت با مردی قوی باید که از پیش با کسانی که ضعیفتر باشد کشتی همی گیرد و قوت همی آزماید که از آن قوت زیادت شود. و برای این بود که قوت کسانی که کار سخت کنند بیش بود. و علاج صبر به دست آوردن اندر همه کارها این است.
این قطعه از حشو مصارع ثانی قصیده بیرون میآید و از نقطه خالیست
با بنده مصارع بود امروز و تو دانی کش چرخ بلند از یک آسیب صریع است
یکی در صنعت کشتی گرفتن سرآمده بود، سیصد و شصت بند فاخر بدانستی و هر روز به نوعی از آن کشتی گرفتی. مگر گوشه خاطرش با جمال یکی از شاگردان میلی داشت. سیصد و پنجاه و نه بندش در آموخت مگر یک بند که در تعلیم آن دفع انداختی و تأخیر کردی. فی الجمله پسر در قوت و صنعت سر آمد و کسی را در زمان او با او امکان مقاومت نبود تا به حدی که پیش ملک آن روزگار گفته بود استاد را فضیلتی که بر من است از روی بزرگیست و حق تربیت وگر نه به قوت از او کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم. ملک را این سخن دشخوار آمد. فرمود تا مصارعت کنند.
رسول خدا توقع داشت از انصار که تا هم آن سخن گویند، با ایشان مینگرست و میگفت: «اشیروا علیّ ایّها النّاس». سعد بن معاذ سید انصار بود دانست که رسول خدا ایشان را میخواهد گفت: «یا رسول اللَّه قد آمنّا بک و صدقناک و شهدنا ان ما جئت به هو الحق و اعطیناک علی ذلک عهودنا و مواثیقنا علی السمع و الطاعة، فامض یا رسول اللَّه لما اردت، فو الّذی بعثک بالحق، ان استعرضت بنا هذا البحر فخضته، لخضناه معک ما تخلف منا رجل واحد انا لصبر عند الحرب لصدق عند اللقاء فسر بنا علی برکة اللَّه حیث شئت، و صل حبل من شئت و اقطع حبل من شئت، و خذ من اموالنا ما شئت». ثم قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و سلم: «سیروا علی برکة اللَّه و ابشروا فان اللَّه قد وعدنی احدی الطائفتین و اللَّه لکاف الان انظر الی مصارع القوم».
قال النّبیّ (ص): «صنائع المعروف تقی مصارع السّوء، و اهل المعروف فی الدّنیا هم اهل المعروف فی الآخرة».
با شیر سپهر ابلق تند تو مجادل با ترک فلک هندوی بام تو مصارع
دشمن همسایه وانگهی شده نزدیک چون دو مصارع که دست در کمر آ مد
قوله تعالی: کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرائِیلَ جهودان بر مصطفی (ص) منکر بودند که گوشت اشتر بحلال داشت و میخورد. گفتند: این بر ابراهیم (ع) حرام بود، دین ابراهیم این بود، و در تورات چنین خواندیم. چونست که محمد (ص) در تحلیل گوشت شتر مخالفت دین ابراهیم میکند؟ ربّ العالمین آن جهودان را درین آیت دروغزن کرد، و بیان کرد که گوشت شتر بر ابراهیم و بر فرزندان او حلال بود، تا آن گه یعقوب (ع) بر خود حرام کرد. پس علماء را اختلاف است که یعقوب چرا بر خود حرام کرد؟ گفتهاند که: وی را بیماری رسید که در آن بیماری گوشت شتر و شیر شتر وی را ناسازگار بود. پس دفع مضرّت را بگذاشت خوردن آن، و بر خود حرام کرد نه تحریم شرعی را. ابن عباس و حسن گفتند: یعقوب را علّت عرق النّساء پدید آمد، نذر کرد که اگر خدای تعالی وی را از آن علّت شفا دهد آن طعامی که دوستتر دارد، خوردن آن بگذارد و بر خود حرام کند تقرّبا الی اللَّه عزّ و جلّ. پس گوشت و شیر شتر بر خود حرام کرد وفاء نذر خویش را. ضحاک گفت: سبب این عارض که یعقوب را رسید آن بود که قصد بیت المقدس داشت نذر کرد که اگر تندرست، بیعیبی و رنجی به بیت المقدس فرود آید آخرترین فرزندان قربان کند خدای را عزّ و جلّ. پس فریشتهای براه وی آمد و از وی مصارعت خواست. یعقوب (ع) اجابت کرد، ساعتی درهم آویختند آن گه فریشته دست بر گوشت ران یعقوب زد از آن علت عرق النّساء پیدا شد.