مشیمه

معنی کلمه مشیمه در لغت نامه دهخدا

( مشیمة ) مشیمة. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) ( از «ش ی م » ) آتون ، و آن پوستی است که بچه در وی باشد در رحم. ج ، مشیم ، مشایم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).پوست رقیق که بر بچه وقت ولادت پیچیده می باشد. ( غیاث ). آن پوست که بچه در آن بود. ( مهذب الاسماء ). غشاء نوزاد انسان است که هنگام تولد با آن از بطن مادر خارج می شود. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ماده بعد شود. || نام پرده ششم از هفت پرده های چشم. ( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به مشیمیه و ماده بعد شود.
مشیمه. [ م َ م َ / م َ م ِ ] ( از ع ، اِ ) آتون و مشیمه. ( ناظم الاطباء ). آتون. بچه دان. یاره. پرده ای که بر روی جنین است متصل به پوست تن او و بر روی آن پوستی است که بچه در وی باشد. ج ، مَشیم ، مَشائم. ( یادداشت مؤلف ) :
اندر مشیمه عدم از نطفه وجود
هر دو مصورند ولی نامصورند.ناصرخسرو.وز آن پس در مشیمه چونکه افتاد
فکندش اوستاد چرخ بنیاد.ناصرخسرو.بهر دوباره زادن جانت ز امهات
زین واپسین مشیمه دیگر گذشتنی است.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 528 ).پرده فقرم مشیمه دست لطفم قابله
خاک شروان مولد و دارالادب منشای من.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 323 ).جنین را سه غشاءاست یکی مشیمه است دوم غشایی است که آن را به تازی لفایفی گویند سیم غشای رقیق است و مماس اوست و اما مشیمه دو تا باشد و هر دو رقیق باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
حکیم بارخدایی که صورت گل خندان
درون غنچه ببندد چو در مشیمه جنین را.سعدی.- مشیمه دنیا ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
- || کنایه از آفتاب هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ).
- مشیمه شب ؛ شب که مانند زنی آبستن است. تشبیه شب به غشائی که کودکان هنگام تولد در آن قرار دارند و آفتاب به کودک :
برشکافد صبا مشیمه شب
طفل خونین به خاور اندازد.خاقانی.- مشیمه عالم ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
- || در بیت زیر کنایه از این دنیا است :
پیوند دین طلب که بهین دایه تو اوست
آن دم که از مشیمه عالم شوی جدا.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 3 ).- || کنایه از آفتاب هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مشیمه در فرهنگ معین

(مَ مَ ) [ ع . مشیمة ] (اِ. ) بچه دان . ج . مشائم .

معنی کلمه مشیمه در فرهنگ عمید

پرده ای که جنین را در داخل رَحِم احاطه کرده است.

معنی کلمه مشیمه در فرهنگ فارسی

بچه دان، پردهای است درشکم زن که بچه در آن قرارمی گیردوبابچه ازشکم خارج می شود
( اسم ) پردهای که بچه تا هنگامی که در شکم مادر است در آن قرار دارد . این پرده بهنگام تولد کودک باوی بیرون آید بچه دان جمع : مشائم (مشایم ) . یا مشیم. دنیا . ۱ - آسمان . ۲ - آفتاب . یا مشیم. شب . شب که مانند زنی آبستن است : برشکافد صبا مشیم. شب طفل خونین بخاور اندازد . ( خاقانی )
ماخوذ از تازی آتون و مشیمه

معنی کلمه مشیمه در ویکی واژه

مشیمة
بچه دان.
مشائم.

جملاتی از کاربرد کلمه مشیمه

بر ساحل سعادت کلی که اوفتاد؟ آنکس که از مشیمه عالم جدا نشد
بخت، مرغ نشیمن امل است روز، طفل مشیمهٔ سحر است
حکیم بار خدایی که صورت گل خندان درون غنچه ببندد چو در مشیمه جنین را
به مهد کرد طبیعت مشیمه های ودود پس از سعادت میلاد سعد دین مسعود
به یک مشیمه تو گویی که پرورش یابند رضای خاطر او با رضای ربانی
به نور باصره ماه در سیاهی شب به خون منعقد لعل در مشیمه کان
بود اندر مشیمه یک چندی به در آید ستوده فرزندی
کودک مشیمه را نشمارد به خویش نیک دنیا به چشم مردم دنیا حقیر نیست
به عقل گفتم با جود ناصری عجبست که بچه خون خورد اندر مشیمهٔ مادر
نخست خلعت نور از خیال رایت تو رسد به چشم جنین در مشیمه ارحام