مشید

معنی کلمه مشید در لغت نامه دهخدا

مشید. [ م َ ] ( ع ص ) گچ کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). اندوده شده از گچ و آهک و جز آن. ( ناظم الاطباء ). آنچه به گچ اندوده باشند. ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ). || استوار و محکم کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || بلند و طولانی. ( از اقرب الموارد ). افراخته. یقال : قصر مشید؛ ای مرتفع. ( ناظم الاطباء ). قصر مشید؛ کاخ بلند و سفیدشده با گچ. ( از محیطالمحیط ). رفیع : فهی خاویة علی عروشها و بئر معطلة و قصر مشید. ( قرآن 45/22 ).
خانه خمار چو قصر مشید
منبر ویران و مساجد خراب.ناصرخسرو.قبله اهل هنر هست مدام
به سرائی که به از قصر مشید.سوزنی.سایبان تو ظل عرش مجید
بارگاه تو اوج قصر مشید.کمال الدین اسماعیل ( از آنندراج ).تا نتاند شیر علم دین کشید
تا نگردد گرد آن قصر مشید.مولوی ( مثنوی چ خاور ص 23 ).صورت فکر است بر بام مشید
وآن عمل چون سایه برارکان پدید.مولوی.که برآیم برسر کوه مشید
منت نوحم چرا باید کشید؟مولوی.
مشید. [ م ُ ش َی ْ ی َ ] ( ع ص ) به گچ و چونه محکم کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). شیداندود. اندودشده از گچ و آهک و جز آن. ( ناظم الاطباء ). شیداندود. ( منتهی الارب ). بنایی به گچ کرده. ( یادداشت مؤلف ). || برافراشته و دراز. قال و قول الجوهری : المشید للجمع غلط و انمالمشیدة جمع المشید - انتهی. یقال : قصر مشید بالتشدید و التخفیف و بروج مشیده بالتشدید. ( منتهی الارب ). قصر المشید؛ ای مرتفع. ( ناظم الاطباء ). بناء مشید؛ بناء برافراشته. ( مهذب الاسماء ). در بنا بمعنی بلند و مطول. یقال : قصر مشید و قصور مشیدة. ( از محیطالمحیط ). برداشته و بلندکرده ( بنا ). ( یادداشت مؤلف ) : بنای قصر مشید آسمان ساخت. ( سندبادنامه ص 2 ). و رجوع به مشیَّدة شود. || استوار و محکم و افراخته. ( ناظم الاطباء ). محکم و استوارکرده ( بنا ). ( یادداشت مؤلف ). || نزد بلغاء کلامی است که نقطه های حروف منقوطه آن همه در بالا نهاده شود. مثال :
گفتم ز غم عشق تو من شاد شوم
وز نام خوش تو از غم آزاد شوم.
؟ ( کذا فی مجمعالصنایع، ازکشاف اصطلاحات الفنون ).
مشید. [ م ُ ش َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) به گچ و آهک و جز آن محکم کننده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مشید در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) برافراشته ، بلند. ۲ - (ص . ) استوار، محکم .

معنی کلمه مشید در فرهنگ عمید

۱. گچ کاری شده، آنچه با گچ یا آهک اندود شده.
۲. استوار و بلند.
۱. برافراشته، بلند.
۲. محکم، استوار.

معنی کلمه مشید در فرهنگ فارسی

برافراشته، بلند ، محکم و استوار
۱- ( اسم ) برافراشته مرتفع . ۲- ( صفت ) محکم استوار .

معنی کلمه مشید در فرهنگ اسم ها

اسم: مشید (پسر) (عربی) (تلفظ: mashid) (فارسی: مَشید) (انگلیسی: mashid)
معنی: استوار، بلند

معنی کلمه مشید در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّشِیدٍ: برافراشته - مرتفع و استوار
ریشه کلمه:
شید (۲ بار)
«مَشِید» از مادّه «شید» (بر وزن صید) به دو معنا آمده است: نخست، به معنای ارتفاع، و دیگری به معنای گچ، در صورت اول، «مشید» به معنای قصرهای مرتفع و سر به آسمان کشیده است، و در صورت دوم، به معنای قصرهایی است که بسیار محکم بنا می شود تا از حوادث روزگار مصون بماند; زیرا در آن زمان بیشتر خانه ها از گِل ساخته می شده است، و خانه هایی که با گچ می ساختند نسبت به خانه های گلین بسیار محکم تر بود.
به فتح (ش) گچ کاری کردن. بالا بردن. و آن به کسر (ش) گچ و نحو آن است (اقرب) . یعنی ای بسا چاه کهنه بی آب بر و ای بسا قصر بلند یا گچ کاری شده . راغب گوید: «شیّد قواعده» یعنی پایه‏های آن را محکم کرد گوئی با گچ بنا کرده. بروج مشیّده یعنی برجهای محکم یا مرتفع.

معنی کلمه مشید در ویکی واژه

برافراشته، بلند.
استوار، محکم.

جملاتی از کاربرد کلمه مشید

آریس میناسیان یک بازیکن فوتبال در پست هافبک ارمنی‌تبار اهل ایران است که سابقه بازی در آرارات تهران را دارد. که در جام تخت جمشید بازی کرد.
بیامد سر موبدان چون شنید بران گاو بر مهر جمشید دید
آن که از بخت جوان تا به سر تخت نشست خاک پایش ز شرف تاج سر جمشیدست
تو دانی نیای تو جمشید بود که تاجش نمودار خورشید بود
ستاره لشکر خورشید رای گردون قدر سکندر آیت جمشید ملک دارا را
من بنده، کمین غلام اویم جمشیدم و مست جام اویم
چو جمشید ار بود بر باد تختت جهان آخر دهد بر باد رختت
پس اندرز جمشید و صحف پدر به سلکت سپرد آن شه تاجور
ای ز جمشید برگذشته به ملک وی ز خورشید برگذشته به جاه
چو چشمش برافتاد بر روی سام بدو داد جمشید فرخنده جام
ز تخت و بخت چون برداشت امید ز کشتی تخته‌ای را داشت جمشید