مشیب

معنی کلمه مشیب در لغت نامه دهخدا

مشیب. [م َ ] ( ع مص ) سپید گشتن موی و پیر شدن. ( یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). || ( اِمص ) سپیدی موی و پیری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پیری. ( دهار ). پیری. دومویی. شیب. شیبه. ( یادداشت مؤلف ) :
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب.رودکی.

معنی کلمه مشیب در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سپیدموی . ۲ - پیری .

معنی کلمه مشیب در فرهنگ عمید

۱. پیر شدن، سفید شدن مو.
۲. پیری و سفیدی موی.

معنی کلمه مشیب در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) پیر شدن سفید موی گردیدن . ۲- ( اسم ) پیری : شاید که مرد پیر بدین گه جوا شود گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب . ( رودکی )

معنی کلمه مشیب در ویکی واژه

سپیدموی.
پی

جملاتی از کاربرد کلمه مشیب

که اندر خزان مشیب اوفتاد بهار شبابش فراموش گشت
لیک از آن پس که شد بدر رخش در محاق رفته ز سلخ مشیب سوی هلال شباب
اوقات مدحت تو مبارک تر از مشیب و ایام خدمت تو گرامی تر از شراب
زرق دنیا را گر من بخریدم تو مخر ور کسی بر سخن دیو بشیبد تو مشیب
شکیب آور از درد و بر من مشیب که از مهر بسیار بهتر شکیب
باش‌‌که وقت مشیب صید غزالان شوی ای‌که زنی در شباب پنجه به شیر عرین
عیبی است در مشیب بعالم درون بزرگ عیشی است در شباب بگیتی درون عظیم
تا مدیح تو همی‌گویم به‌هنگام ‌مشیب گر ثنای تو همی گفتم به‌ ایام شباب
هم عقل پیش رای مشیبت جوان‌صفت هم روح پیش طبع لطیفت گران‌صفت
ز خواری و رنجی کت آمد مشیب که گیتی چنینست بالا و شیب