معنی کلمه مشی در لغت نامه دهخدا
- خط مشی ؛ روش کار. مسیر کار و نحوه اجرای امری.
- مشی کردن ؛ راه رفتن. ( ناظم الاطباء ).
|| گردش. ( یادداشت مؤلف ).
مشی. [ م َ شی ی ] ( ع ص ، اِ ) داروی مسهل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- دواء مشی ؛ کارکن. مسهل.