مشگل
معنی کلمه مشگل در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه مشگل
از خلق این زمانه نشد حل مشگلی دست صغیر و دامن شاهنشه نجف
من بمهر و او بکین مایل و زین مشگلتر آنک سر گرانی آن سبکروح از سئآمت می کند
نیست مشگل گر به حق واصل شود روح جمیل گر جز این گوییم بیدادست گویی نیست هست
روزی آید کان پری با من نشیند روبرو از وصالش مشگلم مایل به آسانی شود
که آسان شود مشکلی بر خلایق جز از دست و بازوی مشگل گشائی
خاکم به باد رفت و غبارم ز جا نخاست معمار من طبیعت مشگل پسند کیست
طریقی مشگل و کاری شگرف است دلم ز اندیشهٔ این، خون گرفتهست
برخی معتقدند که با خوردن آجیل مشگل گشا، میتوانند آرزو کنند مشکلات برطرف و آرزوهایشان برآورده شود.
ز پیچ و تاب راه عشق اندر وادی حیرت مرا افتاده مشکلها تو ای مشگل گشا بگشا
ای عقده گشای هر چه مشگل ای راهنمای هر که سالگ
به تنگ آمددلم ازنام و از ننگ ای جنون شوری نشد از عقل آسان مشگلم ای عشق تدبیری