مشکول

معنی کلمه مشکول در لغت نامه دهخدا

مشکول. [ م َ ] ( ع ص ) آن است که یک دست و یک پای سفید دارد. ( مهذب الاسماء ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ). در عربی یک دست و یک پای سفید را گویند از دواب. ( برهان ) ( آنندراج ). || اسبی که دارای شکال یعنی پای بند باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح عروض ) رکنی است که حرف ثانی و حرف سابع آن را افکنده باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رکنی است که از اجتماع خَبْن و کف در فاعلاتن پیدا شود، چون فعلات ُ به ضم تا که از فاعلاتن حاصل شود. ( از المعجم فی معاییر اشعار العجم ). آنکه حرف دوم و هفتم حذف شود چون الف اول و نون در فاعلاتن. ( یادداشت مؤلف ). به اصطلاح عروض ، هر رکنی که حرف دویم وحرف هفتم آن را افکنده باشند، مانند مستفعلن و متفعل ُ، و فاعلاتن و فعلات ُ. ( ناظم الاطباء ). || خطی که اِعراب و حرکات کلمات آن نگاشته باشد. صاحب حرکات : کلمه مشکول. کتابی مشکول. ( یادداشت مؤلف ).
مشکول. [ م َ ] ( اِ مصغر ) مشک و خیک کوچک باشد و آن را خیکچه و مشکیچه نیز خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). مشک کوچک و آن را مشکیزه یعنی مخفف مشک ریزه و مشکچه نیز گویند. ( انجمن آرا ). سِعَن. مشک خرد. ( یادداشت مؤلف ). خیکچه و مشکیچه و مشک کوچک. ( ناظم الاطباء ). || مهمل کشکول. ( برهان ) ( آنندراج ).
مشکول. [ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کنجگاه است که در بخش سنجبد شهرستان خلخال واقع است و 336 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

معنی کلمه مشکول در فرهنگ معین

(مَ ) (اِ. ) مشک و خیک کوچک .

معنی کلمه مشکول در فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) ویژگی پایه ای که در آن خبن و کفّ در فاعلاتن جمع شده باشد که حاصل آن فعلات است.
۲. [قدیمی] اسبی که در پایش سفیدی باشد یا پابند به آن زده باشند.

معنی کلمه مشکول در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - اسب دارای شکال ( که یک پای سپید و پای دیگر برنگ دیگر بود ) . ۲ - حرکتها و سکونهای کلمه گذاشته شده .
دهی از دهستان کنجگاه است که در بخش سنجید شهرستان هرو آباد واقع است .

معنی کلمه مشکول در دانشنامه عمومی

مشکول یک روستا در ایران است که در دهستان سنجبد جنوبی واقع شده است. مشکول ۱۶۵ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه مشکول در ویکی واژه

مشک و خیک کوچک.

جملاتی از کاربرد کلمه مشکول

بحر: رمل مشکول
بحر: رمثل مثمن جزوی مشکول جزوی سالم