مشک
معنی کلمه مشک در لغت نامه دهخدا

مشک

معنی کلمه مشک در لغت نامه دهخدا

مشک. [ م ُ / م ِ ] ( اِ )... ناف آهوی خطائی است و عربان مسک خوانند. ( برهان ). فارسی به کسر میم و اهل ماوراءالنهر بضم میم خوانند و عرب مِسک بجای شین ، سین دانند و مشک بر چهار قسم خواهد بود اول را ترکی نامند از حیوانی شبیه به آهوی چینی بطریق حیض یا بواسیر دفع شود بر روی سنگها منجمد در غایت خوشبویی چنانکه بوی آن رعاف آورد و رنگش زرد و با صلابت باشد و قطعات آن دراز و قلیل الوجود است. دویم تبتی و آن از نافه حاصل شود که خون اطراف در ناف جمع شده بعد از رسیدن به سبب خارشی که در پوست آن حادث شود بر سنگها مالیده تا جدا شود. سیم چینی که بعد از ذبح حیوان اطراف ناف آن را به دست مالیده تا خون اطراف در ناف جمع شود. پس با ناف آهو بریده خشک نموده به اطراف برند و آن با صلابت باشد. چهارم هندی و آن خونی است که از ذبح آن حیوان گرفته باجگر و سرگین روده او مخلوط نموده قدری مشک خالص به آن ممزوج ساخته در نافها کرده باطراف فرستند. علامت غش آن سیاهی مفرط و سنگینی آن است. اما آهوی آن حیوانی است از آهو کوچک تر در بلاد چین و هند و ترک پیدا شود به اندک اختلاف و آن را آهوی چینی نامند. دستها کوتاه تر از پای اوست و دو دندان پیش کج بطرف زمین و شاخ آن سپید و منحنی... که به دنباله آن میرسد و در آن سوراخها دارد که استنشاق هوا به آن میکند. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). تر، تازه ، سارا، خشک ، سوده از صفات اوست و به طراز و تاتار و چین و ختن و تبت منسوب.( بهار عجم ) ( آنندراج ). ماده ای سیاه و بسیار معطر که محتوی در یک قسم کیسه است در زیر شکم یکنوع حیوان شبیه به آهو که آن را آهوی مشک گویند. و مشک اذفر بهترین اقسام مشک و مشک تاتاری مشکی که از تاتارستان می آورند. و مشک تبت ، مشکی که از تبت می آورند و مشک زمین و یا مشک زمینی : سعد. و مشک نافه : مشک خالص بی غش. ( ناظم الاطباء ). بالضم و بالکسر هر دو صحیح است چرا که اهل فارس به کسر میم و اهل ماوراءالنهر به ضم میم خوانند و مسک بالکسر و سین مهمله معرب آن است. ( غیاث ) ( از فرهنگ رشیدی ). مسک. ( ترجمان القرآن ). لغویین آن را در جمله ذکورةالطیب یعنی عطرها که جامه رنگین نکند و از اینرو مردان نیز آن را توانند به کار بردن ،آوردند. ماده ای نهایت خوشبوی در کیسه ای که آن را نافه گویند و در زیر شکم آهوی مشکین نرینه جای دارد. مشک مشموم. مشک پخته. مشک آمیخته. غالیه. لاتینی مسکوس آهوی مشکین لیکن بگمان من چون این حیوان در مشرق بوده است اصل کلمه شرقی است و لاتن ها هم از مشرق گرفته اند. ( یادداشت مؤلف ). ابن البیطار گوید نوعی «راوند» را «راوند» ترکی گویند...چنانکه مشک را عراقی گویند برای اینکه از راه عراق به ما می رسد. ( یادداشت مؤلف ). سنسکریت «موسکا» مصغر «موس » موش ، یونانی «موسکوس » ، لاتینی «موسکوس » ...ماده ای است معطر مأخوذ از کیسه ای مشکین به اندازه ٔتخم مرغی ، مستقر در زیر پوست شکم آهوی ختایی نر. وقتی که تازه باشد به رنگ شکلات و لزج است. اما خشک آن به صورت گرد دارای طعم کمی تلخ و بوی تند است. آن رابه عنوان اساس بسیاری از عطریات به کار می برند. ( از حاشیه برهان چ معین ). آهوی مشک با دیگر آهوان در چهره و رنگ و شکل و شاخ تفاوتی ندارد. تنها فرق آن با دیگر آهوان در آن است که آهوی مشک را دو دندان است همچون دندان فیل ، از فک بیرون آمده باندازه یک شبر یا کم تر یا بیشتر. ( از مسعودی ). کیفیت تکوین مشک چنان است که : طبیعت آهو، خون را بناف آن فرستد، و چون درناف بسته شود و برسد خارش گیرد و آهو را آزار دهد پس به صخره ها و سنگها رود که آفتاب بر آن تافته و گرم شده است و ناف خویش را بدان سنگها بخارد و او را خوش آید، تا آنکه از خاراندن ناف بر سنگ پوست ناف شکافته شود و ماده بر سنگ روان گردد، آنچنانکه دملی بشکافد. و آهو از این کار لذتی می یابد . و چون ماده از ناف بیرون رود جراحت بهم آید و باز خون در آنجا فراهم گردد. مردم تبت برای بدست آوردن این ماده به چراگاههای آهو روند و خونی را که طبیعت آهو به عمل آورده و آفتاب بخشکانیده وهوا در آن اثر کرده بر این سنگ بیابند. و در نافه ها که از آهوان شکار شده گرفته اند، نهند. و این نیکوترین مشک است که پادشاهان تبت آن را به کار برند و برای یکدیگر هدیه فرستند. و گاه بازرگانان از آنجا حمل کنند اما بیشتر مشک را از طریق شکار آهو به دست آورند. چنانکه آهو را با دام یا با تیر شکار کنند و بکشند و نافه ٔآن را ببرند، و در این وقت خون در ناف آهو گرم است و هنوز تازه بود و نارسیده و بوی آن گندناک باشد، چون بوی عرق تن. پس زمانی نگاه دارند تا بوی ناخوش آن برود و هوا در آن اثر کند و بمشک بدل شود. ( از مروج الذهب چ مطبعه ازهریه مصر ج 1 صص 68-69 ). آنچه در مفردات ابن البیطار ذیل کلمه مشک آمده گویا مأخوذ از همین شرح است و مؤلف هم بمأخذ خود تصریح کرده است. ابن سینا نویسد: نیکوترین مشک ، تبتی است و گویند چینی است سپس خرخیزی ، سپس هندی ، سپس دریائی. ( قانون ، ادویه مفرده ). عبارت تذکره ضریر انطاکی نیز خلاصه ای است از قول مسعودی جز اینکه دو نوع دیگر از مشک در این کتاب آمده ، یکی بنام مشک ترکی که گوید بشکل حیض از آهو بر سنگ روان میشود. و نویسد که کسی که قائل به نجاست مشک است این نوع را اراده کرده است ، و دیگری هندی که آن خونی است که به ذبح از آهو گیرند و با کبد آن و مشک بیامیزند و خشک کنند. ( از شرح بیتهای مشکل دیوان انوری تألیف سیدجعفر شهیدی ص 50 ) 

معنی کلمه مشک در فرهنگ معین

(مَ ) [ په . ] (اِ. ) مشگ : خیک ، پوست گوسفندی که آن را قالبی کنده باشند.
(مُ ) (اِ. ) مادة سیاه رنگ و خوشبویی که در ناف آهوی مشک تولید می شود.

معنی کلمه مشک در فرهنگ عمید

مادۀ خوش بو و سیاه رنگی که در ناف آهوی مشک تولید می شود.  آهو * آهوی مشک
* مشک سارا: [قدیمی] مشک خالص و بی غش، مشک ناب.
۱. پوست دباغی شدۀ گوسفند که آن را قالبی کنده باشند و در آن آب یا دوغ یا چیز دیگر نگه داری می کنند، خیک.
۲. [عامیانه، مجاز] شکم.

معنی کلمه مشک در فرهنگ فارسی

مشگ: ماده خوشبویی که درناف آهوی مشک تولیدمی شود، بعربی مسک میگویند
(اسم ) ۱- مادهایست معطر ماخوذ از کیسهای مشکین بانداز. تخم مرغی یا نارنجی کوچک مستقر در زیر پوست شکم ومجاور عضو تناسلی جنس نر از آهوی ختایی . مشک تازه در موقع ترشح ماده ایست روغنی و بسیار معطر وبرنگ شکلات و لزج میباشد و در حالت خشک شده سخت و شکننده است و رنگش قهوهیی تیره مایل به سیاه و طعم آن کمی تلخ است و بویی تند دارد . در تجارت بدو صورت عرضه میشود : یکی مشکی که در کیس. مشک ( نافه ) است یعنی مشکی است که از نافه خارج نشده و پس از شکار وذبح آهوی ختنی ناف. آنرا با مشک محتویش ببازار عرضه میکنند و دیگر مشکی است که از نافه خارج شده و کم و بیش امکان دارد با مواد خارجی آمیخته باشد . بدیهی است ارزش نوع دوم بسیار کمتر از نوع اولی است . مشک درعطر سازی ومعطرساختن برخی مشروبات الکلی گران قیمت بکار میرود مسک : فضل و هنر ضایع است تا ننمایند عود بر آتش نهند و مشک بسایند . ( گلستان ) توضیح مولف غیاث گوید : اهل فارس بکسر میم واهل ماورائ النهر بضم میم خوانند . در نسخ. ترجمان البلاغه مکتوب بسال ۵٠۷ ه ق . مشک بضم اول ضبط شده . چون اصل آن در سنسکریت و یونانی و لاتینی بضم میم است پس این تلفظ صحیح است از سوی دیگر چون در سریانی ( مسکه ) و در عربی ( مسک ) بکسر اول است پس بکسرهم صحیح میباشد چنانکه در فارسی در نسبت به مشک مشکی و مشکین بکسر تلفظ شود . ۲ - زلف سیاه محبوب : دوارغوان خود از مشک زیرا بر مپوش . دوشنبلید من از لاله زیر ژاله مکن . ( عثمان مختاری . ) یاطراز مشک . خط تازه دمیده : ماه ترکستان طراز مشک بر دیبا کشید مشک و دیبا را بقدر و قیمت اعلا کشید . ( عثمان مختاری ) یامشک چوپان . گیاهی است علفی و یکساله از تیر. اسفناجیان دارای ساقه و شاخه های راست بارتفاع ۱۵ تا ۶٠ سانتیمتر که در نواحی بحرالروم ( مدیترانه ) و غالب نقاط ایران میروید . این گیاه برنگ سبز مایل به زرد با دمبرگ دراز در کنار. برگها دارد . دانهاش تقریبا کروی و صاف است . سرشاخه های گل دار این گیاه بعلت دارابودن اسانس بوی مخصوص دارند . مشک چوپان در طب عوام بعنوان خلط آور مصرف میشود وبرای آن اثر ضد تشنج و نیرو دهنده و تسکین دهند. ضیق النفس ذکر شده است مسک الجن شقر مشک داش نزله اوتی ارطاماسیا ارطامسیا . یا مشک رومی . مریم یا مشک زمین . گیاهی است از تیر. جگن ها که دارای ساق. زیر زمینی بسیار خوشبوی و معطر است و بطور خودرو در مزارع میروید سعد سعد کوفی طپلاق تپلاق مشت مشکک قرقرون مشک زیر زمین . یا مشک زیر زمین . مشک زمین . یا مشک سارا . مشک خلاص و بی غش : ... که با زیر دستان مدارا کنم ز خاک سیه مشک سارا کنم . ( ظفرنام. یزدی ) یا مشک سوده . مشک ساییده شده : بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین باغ گویی لعبتان جلوه دارد بر کنار . ( فرخی ) یامشک گل سپر . ۱ - زلف که برچهره افتاده : چه سحرهاست که آن نرگس دژم داند . چه لعبهاست که آن مشک گل سپر دارد . ( عثمان مختار ) ۲- خط تازه دمیده . یا مشک نافه . مشک خالص را گویند که از کیس. محتوی مشک گوزن ختایی بدست آید .
دهی از دهستان رود آب است که در بخش فهرج شهرستان بم واقع است و ۲۸۵ تن سکنه دارد .

معنی کلمه مشک در فرهنگ اسم ها

اسم: مشک (دختر) (سانسکریت)
معنی: ماده ای با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید

معنی کلمه مشک در دانشنامه عمومی

مُشک دسته ای از مواد معطر است که معمولاً به عنوان نت پایه در عطرسازی استفاده می شود. آنها شامل ترشحات غده ای از جانورانی مانند آهوی ختن، گیاهان متعددی با عطرهای مشابه و مواد مصنوعی با بوهای مشابه هستند. مشک در اصل نام ماده ای با بوی قوی بود که از غده آهوی ختن به دست می آمد. این ماده از زمان های بسیار قدیم به عنوان یک ثابت کننده عطر محبوب مورد استفاده قرار می گرفته و یکی از گران ترین فرآورده های جانوری در جهان است. تصور می شد که غده آهو شبیه به کیسه بیضه باشد. این ماده در گیاهان و جانوران مختلف با بوی مشابه پیدا می شود ( به عنوان مثال گاو مشک ) و با وجودی که ساختارهای شیمیایی و اشکال مولکولی آنها اغلب متفاوت هستند، طیف گسترده ای از مواد معطر با بوی مشابه را در بر می گیرد.
از مشک طبیعی در اواخر قرن نوزدهم به طور گسترده ای در عطرسازی استفاده می شد که انگیزه های اقتصادی و اخلاقی منجر به پذیرش مشک مصنوعی شد که اکنون تقریباً به طور انحصاری مورد استفاده قرار می گیرد. برای به دست آوردن مشک طبیعی، آهوی نر باید کشته می شد و نافه آن که حاوی مشک بود برداشته می شد. امروزه روش هایی برای استخراج غده دارای مشک بدون کشتن جانور ایجاد شده است.
مشک (نرماشیر). مشک ( بم ) ، روستایی از توابع بخش روداب شهرستان نرماشیر و در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان روداب شرقی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۹۰ نفر ( ۱۷۴خانوار ) بوده است.
معنی کلمه مشک در فرهنگ معین
معنی کلمه مشک در فرهنگ عمید

معنی کلمه مشک در دانشنامه آزاد فارسی

مُشْک (musk)
در گیاه شناسی، گیاهی چندساله، با برگ های مستطیلی کوچک، با نام علمی میمولوس مشکاتوس Mimulus moschatus، از تیرۀ گل میمون. برگ های این گیاه از خود بوی مشک متصاعد می کنند و به همین سبب به این نام معروف است. به گل میموننیز معروف است. همچنین، به چندین گیاه دیگر که بویی مشابه دارند، ازجمله گیاه پنیرک مُشکیو ختمی سرخ، مشک می گویند.

معنی کلمه مشک در ویکی واژه

مشگ: خیک، پوست گوسفندی که آن را قالبی کنده باشند.
مادة سیاه رنگ و خوشبویی که در ناف آهوی مشک تولید می‌شود.

 

جملاتی از کاربرد کلمه مشک

برقع از رخ برگرفتی آفتاب آمد برون زلف را کردی پریشان، مشک ناب آمد برون
با چنان دیدهٔ تر و لب خشک نفسی خوش زدن چو نافهٔ مشک
همی می چکد گویی از روی اوی همی بوی مشک آید از موی اوی
نباشد هیچ بوی نافه از مشک ولی موی تو یکسر مشک نابست
تا تو ای آهوی مشکین شده یی همدم دل دم ببستم که کسی پی نبرد راز تورا
رخ نگار درآمد به خواب خوش دوشم فگند آن خط مشکین دو حلقه در گوشم