مشمر

معنی کلمه مشمر در لغت نامه دهخدا

مشمر. [ م ُ ش َم ْ م ِ ] ( ع ص ) مرد رسا و آزموده کار و دامن بر میان زننده برای دویدن. ( آنندراج ) ( غیاث ). مرد رسای آزموده کار. ( منتهی الارب ). مرد رسای آزموده کار و مجرب. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). دامن برزده. شکرده. ساخته. مهیا. آماده. مصمم. ( یادداشت مؤلف ) :
برفت از پیشم و پیش من آورد
بیابان بر، ره انجامی مشمر.لبیبی.
مشمر. [ م ُ ش َم ْ م َ ] ( ع ص ) اسب تیزرفتار مستعد دویدن. ( آنندراج ) ( غیاث ). || خراب ویران. درهم. برچیده :
آن جنت ارم بین چون دود هنگ نمرود
وآن کعبه کرم بین چون بادیه مشمر.شرف الدین شفروه.مشمر بود ملک آن پادشاه
که او را نباشد خردمند پیش.سعدی.

معنی کلمه مشمر در فرهنگ معین

(مُ شَ مَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - به سرعت واداشته . ۲ - تهیه شده ، مهیا. ۳ - قصد شده . ۴ - دامن به کمر زده .

معنی کلمه مشمر در فرهنگ عمید

۱. آن که به شتاب و سرعت وادارشده.
۲. آمادۀ کارشده.
۱. مرد باهمت در کار، کوشا.
۲. کارآزموده.

معنی کلمه مشمر در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - به سرعت واداشته.۲- تهیه شده مهیا . ۳- قصد شده .۴- دامن به کمر زده : زان یک بنیان شرع گشته مشید زین یک دامان عدل گشته مشمر . ( قا آنی )

جملاتی از کاربرد کلمه مشمر

هرکه همچون من به جز تو میل کرد عاشقش مشمر که سگ نان دوستست
هرانکو گذشت از ره مردمی ز دیوان شمر مشمر از آدمی
جان فدای نظری شد مشمر سهل، ای دوست کارزویی که به جانی خری، ارزان نبود
عجب مشمر گر این گردنده گردون سر ایرج نهد پیش فریدون
نگارم را به صورت چون نگار آزری مشمر که نقش ایزدی دارد نه نقش آزری دارد
بی‌وفا چرخ را بکس مشمر پر جفا دهر را بخصم انگار
دم تو بر تو شمردست ناتوانی را دم شمرده بتیمار بیهده مشمر
نفس نتواند شمار خویش از خیل عقول جز که از همت ره انجامی مشمر داشتن
بدین سر بدی را به بد مشمرید بی‌آزار ازین تیرگی بگذرید
محرم عاشق بود غمگین تر از عاشق بسی تندرستش مشمر آن کو رنج بیماری کشد