مشق. [ م َ ] ( ع مص ) دراز و باریک اندام گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باریک و دراز اندام گردیدن دخترک. ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ). || بشتاب نیزه زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به شتاب زدن و خستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تازیانه زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). زدن ، خاصه با تازیانه. یقال : مشقه عشرین سوطاً و مشقه ُ بسوطه مشقات و رشقه ُ بلسانه رشقات. ( از اقرب الموارد ). || بشتاب خوردن. || سست خوردن ( کأنه ضد ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوشتن حروف را.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادربیهقی ). در نوشتن کشیدن حروف را و عبارت اللسان : «مشق الخط یمشقه مشقاً مده و قیل اسرع فیه. ( از اقرب الموارد ). کشیدن حروف در نوشتن و بشتاب نوشتن. ( از محیطالمحیط ). || نوعی از آرمیدن با زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بشتاب آرمیدن با زن. ( از محیط المحیط ). || موی را شانه کردن. || کشیدن هر چیزی را تا بیازد و دراز گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پاره کردن جامه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || کم دوشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زه کشیدن تا نرم گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || بهترین گیاه چریدن شتر. || ماندن طعام را زیاده از آنچه خورده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سوزش آوردن جامه نو. یقال : مشق الثوب الجدید الساق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). سوزش آوردن پوشاک نو، ساق پوشنده را. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) فارسیان مشق بالفتح ، به معنی مداومت در امری استعمال نمایند. ( از آنندراج ). مشخ ومداومت در کار. ( ناظم الاطباء ). تمرین ورزیدن. کاری را بارها انجام دادن تا ملکه گردد، همچون نوشتن خط، کشیدن نقاشی ، یا حرکات ورزشی چون شنا، فوتبال و عملیات نظامی همچون تیراندازی و حرکات صفی و جز اینها. - مشق چیزی رساندن ؛ مشق بسیار کردن. ( بهار عجم )( آنندراج ). مشق آن چیز کردن. تمرین و ممارست کردن در آن چیز :
معنی کلمه مشق در فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - (مص م . ) تمرین و ممارست برای بدست آوردن آمادگی و مهارت در کاری ، فنی یا هنری . ۲ - (اِمص . ) تمرین .
معنی کلمه مشق در فرهنگ عمید
۱. آنچه دانش آموزان برای یادگیری بیشتر می نویسند. ۲. مطلبی نوشتنی برای تمرین و یادگیری. ۳. تمرین. ۴. [قدیمی] تمرین و تکرار کاری برای کسب مهارت.
معنی کلمه مشق در فرهنگ فارسی
شتاب و ورزش درکارکردن یانیزه زدن ، نوشتن، تمرین ۱- ( مصدر ) زیاد انجام دادن کاری تا آن امر ملک. شخص گردد ورزیدن تمرین کردن .۲- بسیار نوشتن خط تا خط خوب و مطابق اسلوب گردد . ۳ - ( اسم ) ورزش کاری تمرین . یا مشق خط . تمرین در نوشتن تا خط خوب و مطابق شیو. خطاطی گردد . یا مشق نظام . اجرای عملیات نظامی . یا مشق چیزی کردن . بسیار آنرا تمرین و ممارست کردن : ز کام سنگ مگر کوهکن زیان میکرد بموج سنگ سیه مشق خود کشان میکرد . ( طاهر وحید ) جمع مشقه
معنی کلمه مشق در ویکی واژه
تمرین و ممارست برای بدست آوردن آمادگی و مهارت در کاری، فنی یا هن تمرین. ؛ الف - نمونه خط معلم خطاطی. ب - نمونه، الگو. ؛ ~ شب تکلیف درسی که شاگرد باید در خانه انجام دهد. ؛~نظام اجرای عملیات نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه مشق
مشق کردم ز روی آن بسیار حفظ شد بس که کردمش تکرار
صفحه رویی که مد زلف بر وی بار بود تخته مشق خط شبرنگ شد یکبارگی
ور او به راحت و من در مشقتم چه عجب که هم زمین بود آسوده و آسمان دروا
نو نیاز عشق چون فرهاد و مجنون نیستیم طفل ما مشق جنون بر تخته گهواره کرد
علی بن ابراهیم واسطی شهرتیافته به ابن معتوق، واعظ واسطی همچنین ابن ثردة (۱۳۱۹ -۱۳۴۹) شاعر و واعظ عراقی بود که در بیشتر در دمشق زیست و واعظ مسجد جامع اموی بود.
صبر بیحاصل که جز عشق و مشقت هیچ نیست یک هنر دارد کزو جان دادن آسان میشود
شنیدم ز هر خشتش این ساز را که من مکتبم، مشق آواز را
از نازکی به موی میانش نمی رسد هر چند زلف بیش کند مشق پیچ و تاب
نیستم یک لحظه بی مشقِ جنون، هر جا که هست نوخطی پیوسته در مدِ نظر باشد مرا
پدر ابن مطران نیز پزشک بود. ابن مطران در دمشق بزرگ شد و در ادبیات و شعر و علوم تعلیم دید. سپس به روم رفت تا با دانش مسیحیان آشناتر گردد و پس از آن به عراق رفت و در آنجا به عنوان پزشک مشغول به کار شد و تا پایان عمر نیز به همین شغل مشغول بود.
نوشتم بر در و دیوار محنت خانه غم چندان که از مشق جنون من سیه شد روی دیوارش
القیسا یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در استان ریف دمشق واقع شدهاست.
صفحة صحرا ز حرف نقش پای من پُرست گرچه در مشق جنون چون سطر زنجیرم هنوز