معنی کلمه مشفق در لغت نامه دهخدا
گه سیاه آید بر تو فلک داهی
گه تو را مشفق و یاری ده و یار آید.ناصرخسرو.مشفق ترزیردستان آن است که در رسانیدن نصیحت مبالغت واجب بیند. ( کلیله و دمنه ). شتر گفت بیار ای یار مشفق. ( کلیله و دمنه ). و اگر مشفقی باشد که این ترتیب بداند کردن مال بسیار آنجا حاصل گردد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 14 ).
دادار جهان مشفق هر کار تو بادا
کو را ابدالدهر جهاندار تو بایی.خاقانی.مشفق پدر، مرید پسر به بود که نخل
بر تن کمر بخدمت خرما برافکند.خاقانی.مشفق ترین هواخواهان آن است که... ( سندبادنامه ). شواهد سرایر ناصحان مشفق... هر لحظه مستحکمتر است. ( سندبادنامه ص 10 ).
من غم تو میخورم تو غم مخور
بر تو من مشفق ترم از صد پدر.مولوی.مشفق و مهربان خوش طبع و شیرین زبان. ( گلستان ).
از همگان بی نیاز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان وبر همه پیدا.سعدی.|| ترسان و مرد بیمناک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ترسنده بر کسی. ( آنندراج ).
مشفق. [ م ُ ش َف ْ ف َ ] ( ع ص ) دهش کم و قلیل. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).