مشغول شدن
جملاتی از کاربرد کلمه مشغول شدن
و در خبر است که دو زن روزه داشتند چنان شدند از تشنگی که بیم هلاک بود دستوری خواستند از رسول (ص) تا روزه بگشایند قدحی به ایشان فرستاد تا در آنجا قی کنند از حلق هر یکی پاره ای خون سیاه برافتاد مردمان تعجب بماندند رسول گفت، «این دو زن از آنچه خدای تعالی حلال کرده بود روزه فرا گرفتند، بدانچه حرام کرده بود بگشادند و به غیبت مشغول شدند و این چه از حلق ایشان برآمد گوشت مردمان است که خورده اند.»
ابراهیم گفت: مرا سخت عجب آمد، گفتم: «ایّها الامیر، شرف تو تو را جز به راست گفتن ندارد، اما مرا بر این قول برهانی باید.» تا ما در این سخن بودیم اشتری چند از بادیه به چاهسار آوردند تا آب دهند. امیر پرسید که: «چند روز است که این اشتران آب نخوردهاند؟» گفتند: «سه روز.» این غلام را فرمود تا به حُدی صوت برگشاد. اشتران اندر صوت وی و شنیدن آن مشغول شدند و هیچ دهان به آب نکردند تا ناگاه یک یک در رمیدند و اندر بادیه بپراکندند. آن غلام را بگشاد و به من بخشید.
و هرچن آدمی بیش شود، بندگان حضرت ربوبیت بیشتر می شوند و امت مصطفی (ص) بیش می شود. و برای این گفت رسول (ص)، «نکاح کنید تا بسیار شوید که من در قیامت مباهات کنم به شما با امت دیگر پیغامبران، تا به کودکی که از شکم مادر بیفتد نیز مباهات کنم»، پس ثواب کسی که سعی کند تا بنده ای درافزاید تا در راه بندگی آید، بزرگ بود و برای این است که حق پدربزرگ است و حق استاد بزرگ است که پدر سبب وجود است و استاد سبب شناخت راه است. و بدین سبب گروهی گفته اند که نکاح کردن فاضلتر از آن که به نوافل عبادات مشغول شدن.
ششم مشغول شدن به حق سبحانه و تعالی در فراغت از خلق.
شغل قبل از انقلاب این روستا قلع زدن ظروف مسی بودهاست که بعد از ورود هنر گچ کاری دیگر جوانان به این کار مشغول شدند.
یکی از حکیمان یونان گفت: گردآوری مال جز با پنج خصلت نشود: رنج بردن در کسب مال. مشغول شدن از آخرت بدان. بیم از ربوده شدنش. تحمل صفت بخل که مانع از دست شدنش شود و بریدن از یاران به سبب مال.
و کار دیوانها قرار گرفت. و حشمت دیوان وزارت بر آن جمله بود که کس مانند آن یاد نداشت. و امیر تمکینی سخت تمام ارزانی داشت . و خواجه آغازید هم از اوّل بانتقام مشغول شدن و ژکیدن و از سرّ بیرون میداد حدیث خواجگان بو القاسم کثیر معزول شده از شغل عارضی و بو بکر حصیری و بو الحسن عقیلی که از جمله ندیمان بودند. و ایشان را قصدی رفته بود که بیاوردهام پیش ازین اندر تاریخ.
دی استفانو در محلهٔ باراکاس در شهر بوئنوس آیرس متولد شده است. او از اولین نسل ایتالیایی-آرژانتینی محسوب میشود. پدر دی استفانو نیز مدافع سابق ریور پلاته بود اما به دلیل مصدومیت مجبور به بازنشستگی زود هنگام شد و در سال ۱۹۱۲ از فوتبال خداحافظی کرد. خود آلفردو نیز علاقه به فوتبال داشت و از نوجوانی در فوتبال خیابانی و تیمهای محلی بازی میکرد. نزدیکان و دوستان دی استفانو از همان موقع استعداد او در فوتبال را تحسین میکردند. در سال ۱۹۴۰ خانوادهاش به حومهٔ شهر مهاجرت کردند و دی استفانو به همراه پدرش و برادرش تولیو به کار کردن مشغول شدند اما در کنار آن فوتبال نیز بازی میکردند. خانوادهٔ او در سال ۱۹۴۳ به بوئنوس آیرس بازگشتند.
الیزابت همسر آیندهاش، فیلیپ، شاهزاده یونان و دانمارک را در ۱۹۳۴ و ۱۹۳۷ ملاقات کرده بود. آن دو از طریق کریستیان نهم، پادشاه دانمارک و ملکه ویکتوریا، دارای خویشاوندی همنیایی هستند. پس از یک ملاقات دیگر در کالج دریایی سلطنتی در دارتموث، الیزابت — که تنها ۱۳ سال داشت — گفت عاشق فیلیپ شدهاست و آن دو به نامهنگاری مشغول شدند. زمانی که ۲۱ ساله شد، در ۹ ژوئیه ۱۹۴۷ به صورت رسمی با یکدیگر نامزد شدند.
و اما حقیقت دنیا در حق بندگان عبارت است از آنچه پیش از مردن از برای ایشان حاصل می شود و آنچه را بعد از مردن بیابند آن آخرت است. پس هر چه پیش از مردن از برای بنده در آن بهره و حظی و غرضی و لذتی است آن دنیاست در حق او، و از برای او دو نوع علاقه به آن چیز است یکی علاقه دل، که دوستی آن است و دیگری گرفتاری بدن، که مشغول شدن به اصلاح و تربیت آن است، تا استیفای حظ خود را از آن کند.
پس جان من با هوش باش تا شیطان تو را فریب ندهد، و از طاعت و عبادت باز ندارد، و به امید و آرزو، روزگار تو را نگذراند، تا زمام کار از دست تو در رود و نظری به احوال انبیاء و اولیاء و بزرگان بارگاه خدا افکن، و سعی ایشان را در عبادات ملاحظه نمای، و ببین که چگونه عمر خود را در خدمت پروردگار صرف نمودند و روز و شب، بدن خود را در رنج افکندند، و به عبادت و طاعت مشغول شدند و چشم از لذات دنیویه پوشیدند، و شربت محنت و بلا را نوشیدند و با وجود این، از خوف خدا پیوسته در اضطراب، و دیده ایشان غرق آب بود آیا ایشان امید به عفو و رحمت خداوند نداشتند؟ یا از وسعت کرم او آگاه نبودند؟ به خدا قسم که آگاهی آنها از من و تو بیشتر، و امیدواری آنها بالاتر بود و لیکن می دانستند:
شاگردان کنفوسیوس که گفته میشود ۷۰ نفر بودند، به سراسر کشور چین رفتند و به تعلیم حاکمان و صاحب منصبان مشغول شدند و گروهی از آنان نیز گوشهگیری را برگزیدند. تعالیم این حکیم به وسیله شاگردانش تا یکی دو نسل پس از وی گسترش یافت.
اهل قافله زاد و راحله در آن پناه بنهادند و پای افزار سفر بگشادند، چون از راندن و تاختن ملول شدند هر یک بآسایش و خواب مشغول شدند.