معنی کلمه مشعب در لغت نامه دهخدا
مشعب. [ م ِ ع َ ] ( ع اِ ) برما. ( منتهی الارب ). برما و مته. ( ناظم الاطباء ). مثقب. ( اقرب الموارد ). || سوزن و دست افزار کاسه بند. ج ، مَشاعب. ( مهذب الاسماء ). ابزاری که بدان ظروف شکسته را مرمت کنند. ( ناظم الاطباء ). دست افزار کاسه بند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مشعب. [ م ُ ش َع ْ ع َ ] ( ع ص ) وصله شده و پینه زده. ( ناظم الاطباء ). اصلاح شده. ( از اقرب الموارد ): فی کل قعب مشعب ؛ ای مجبور فی مواضع منه. ( ابن کناسة ازاقرب الموارد ). و رجوع به تشعیب و مشعبة شود. || نشان کرده شده با نشان شعب. ( ناظم الاطباء ).