مشروط

معنی کلمه مشروط در لغت نامه دهخدا

مشروط. [ م َ ] ( ع ص ) لازم گردانیده شده و پیمان کرده شده. ( آنندراج ). پیمان شده و ملزم کرده شده. تعلیق کرده شده چیزی به چیزی دیگر. شرطشده. ملزم شده. الزام کرده شده. با شرط و پیمان. ( از ناظم الاطباء ). مقید. باقید. باشرط، مقابل مطلق.
- مشروط بودن ؛ عهد و پیمان و ارادت داشتن. ( از آنندراج ). دارای شرط و پیمان بودن و معلق بودن. ( ناظم الاطباء ) :
هرکه در دنیا و دین با تو بود مشروطش
مستشاری است که در هر دو جهان مؤتمن است.ملا شانی تکلو ( از آنندراج ).- امر غیرمشروط ؛ ( اصطلاح فلسفه ) در فلسفه مقابل امر مشروط. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- امر مشروط ؛ ( اصطلاح فلسفه ) در فلسفه مقابل امر قطعی و صریح و مطلق.( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- واجب مشروط ؛رجوع به واجب مقید شود.

معنی کلمه مشروط در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - شرط کرده شده ، ملزم شده . ۲ - در فارسی ، دانشجویی که چند ترم پیاپی نمرة معدلش زیر ۱٠ بشود.

معنی کلمه مشروط در فرهنگ عمید

شرط کرده شده، آنچه مقید به شرط است.

معنی کلمه مشروط در فرهنگ فارسی

شرط کرده شده، آنچه که مقیدبه شرط است
( اسم ) ۱ - شرط کرده شده . ۲ - چیزی که متعلق بچیزی دیگر شده . یا مشروط براینکه ( آنکه ) . بشرط اینکه باین شرط : او را تکلیف منصب عالی وکالت دیوان اعلی ونیابت نفس همایون کرده مشروط بر آنکه منصب خلیفه الخلفایی بدیگری داده شود .

معنی کلمه مشروط در ویکی واژه

شرط کرده شده، ملزم شده.
در فارسی ؛ دانشجویی که چند ترم پیاپی نمرة معدلش زیر ۱۰ بشود.

جملاتی از کاربرد کلمه مشروط

عیب مشروطه بما معلوم است نام مشروطه در ایران شوم است
دیده در خون جگر زد غوطه باد لعنت به چنین مشروطه
چون ز مردی و دلیری ره برآن لشکر گرفت لشگر مشروطه‌خواه
او نظام مشروطه را تحسین کرد وگفت این شکست ثابت می‌کند
ز بس که گفت که مشروطه باد پاینده فلان دوله شد، آن دل ز آبرو کنده!
هر که را دوخته شد در ره مشروطه دهن پر بدیهی است نگوید بجز از راست سخن
وانکس که شد وکیل وز مشروطه حرف زد دوزخ بود به روز جزا پارلمان او
ملک مخطوبه و او قاضی و عدلش کابین شاه مشروطه بر این بالغه داماد آمد
جودکن در ره مشروطه که گردی مسجود «‌شرف مرد به ‌جود است و کرامت به‌ سجود»
۳- کسروی، احمد، تاریخ مشروطهٔ ایران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۱۹
گفت مشروطه و دیدم بی شرط پی غارت چو سپاه روم است
گشت ازان لشکر مشروطه‌خواه شاه گرفتار و کسانش تباه