معنی کلمه مشروط در لغت نامه دهخدا
- مشروط بودن ؛ عهد و پیمان و ارادت داشتن. ( از آنندراج ). دارای شرط و پیمان بودن و معلق بودن. ( ناظم الاطباء ) :
هرکه در دنیا و دین با تو بود مشروطش
مستشاری است که در هر دو جهان مؤتمن است.ملا شانی تکلو ( از آنندراج ).- امر غیرمشروط ؛ ( اصطلاح فلسفه ) در فلسفه مقابل امر مشروط. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- امر مشروط ؛ ( اصطلاح فلسفه ) در فلسفه مقابل امر قطعی و صریح و مطلق.( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- واجب مشروط ؛رجوع به واجب مقید شود.