مشدی
معنی کلمه مشدی در فرهنگ معین
معنی کلمه مشدی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه مشدی در ویکی واژه
نک مشتی.
جملاتی از کاربرد کلمه مشدی
مشدی من خر کِی دارد رهوار و مراست که روم فکر خری مشدی و رهوار کنم
تا پسر مشدی ما بر سر گفتار آید طرح یک مکری چون مردم مکار کنم
با پسر مشدیی افتاده سر و کار مرا که بنتوانم ازو ترک سر و کار کنم
شد غمت افزون و مادم لحظه کی کمشدی قلب احبابت گداز ار حزن بیپایان تست
مَلِکی پوشم از آن ملکیهای صحیح پیشِ مشدیها خود را پر و پادار کنم
کار مهم اِلوِل ساتن گردآوری قصههای مشدی گلین خانم بود که بخشی از آن را به انگلیسی هم ترجمه کرد. این کتاب سالها قبل ازسوی نشر مرکز به بازار کتاب عرضه شدهبود.
مشدی رحیم و دست یه لبّاده بردنش مَشَدرحیم لبّاده نی گییه ردی
من از ابناء ملوکم، نتوانم که سلوک با پسر مشدیِ ولگردِ ولنگار کنم
با چنین مشدی آمیزشِ من عار منست من همه دعویِ أَلنّار وَ لَاالعار کنم
کُله پوست نهم کَلّهٔ سر مشدیوار از قَصَب، شال و ز ابریشم، دستار کنم
گویم آن دم: هارا گدسن مشدی؟ تو بگویی: گدرم تهرانه