مشتی

معنی کلمه مشتی در لغت نامه دهخدا

مشتی. [ م ِ ] ( اِ ) نوعی از حریر خام باشد که آن را به غایت نازک ولطیف ببافند. ( جهانگیری ). نوعی از جامه لطیف و حریر نازک باشد. ( برهان ). نوعی از جامه حریر به غایت نازک و لطیف. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ).جامه ای که پارچه آن لطیف و نازک باشد و پارچه لطیف پنبئین و یا ابریشمین. ( ناظم الاطباء ) :
برافکند ای صنم ابر بهشتی
زمین را خلعت اردیبهشتی
زمین بر سان خون آلود دیبا
هوا بر سان نیل اندوده مشتی.دقیقی ( از انجمن آرا و آنندراج ).بستی قصب اندر سر، ای دوست به مشتی بر
یک بوسه بده ما را امروز به دستاران.عسجدی ( ایضاً ).
مشتی. [ م َ تا ] ( ع اِ ) خانه زمستانی ، مقابل مصیف و مربع. موضعی که زمستان آنجا گذارند. قشلاق. گرمسیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مشتی. [ م َ ] ( ص نسبی ، اِ ) مخفف و محرف «مَشهدی » است. در قدیم مردان جاافتاده را مشتی لقب می دادند و کسی که به زیارت مشهد رضا ( ع ) مشرف می شد مایل بود که او را مشتی صدا کنند.( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). مخفف مشهدی در تداول عامه آن که به زیارت مشهد رضا علیه السلام مشرف شده باشد. و این کلمه را چون تجلیلی در پیش اسم شخص آرند: مشهدی حسن و مشهدی حسین ، مانند: حاجی در حاجی حسن و حاجی حسین و مانند کربلائی در کربلائی حسن و کربلائی حسین ، و در مذکر و مؤنث هر دو آرند. آن که به زیارت قبر علی بن موسی الرضا به شهر مشهد توفیق یافته باشد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || زنان طبقه سوم شوهر خود را مشتی می نامند: چند روز است که پای مشتی ( یا مشتی ما ) درد می کند. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || به معنی آدم خوش لباس وبرازنده و خوش سر و وضع نیز هست. جوانان برازنده و شیک پوش طبقه سوم را مشتی می گفتند و در این صورت این کلمه پس از نام ایشان می آمد نه پیش از آن : اکبر مشتی. علی آقا مشتی. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
- امثال :
مشتی های بی پول ، تخمه سیری سه پول. مرادف پُز عالی و جیب خالی.
|| هر چیز زیبا و جالب توجه و عالی را نیز مشتی گویند: کت مشتی. کفش مشتی. کلاه مشتی. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || لوطی ( نوعی از فتیان یا شوالیه در طبقه عوام الناس ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مشتی گری شود.

معنی کلمه مشتی در فرهنگ معین

(مَ ) (ص . اِ. ) (عا. ) ۱ - مشهدی ، لقب کسی که به زیارت مشهد رفته . ۲ - لوطی ، جوانمرد.
(مَ یا مُ ) (اِ. ) نوعی پارچة حریر و لطیف و نازک .

معنی کلمه مشتی در فرهنگ عمید

نوعی پارچۀ لطیف و نازک ابریشمی: زمین برسان خون آلود دیبا / هوا برسان نیل اندود مشتی (دقیقی: ۱۰۶ ).

معنی کلمه مشتی در فرهنگ فارسی

۱ - آن مقدار از هر چیز که در دست بگنجد چون پنجه را بهم آورند یک مشت : جلو آینه مشتی گندم پاشیده رویش سوزنی ترمه می اندازند ...۲- گروهی اندک : و از کاف. ساکنان دو ولایت بهشت آسا جز مشتی اطفال وعورت و بعضی از صناع و محترفه ... یا مشتی زیاد . گروه مخالف و مردود و حقیر . یا مشتی شرار . ۱ - ستارههای آسمان . ۲ - هفت سیاره .
خانه زمستانی قشلاق گرمسیر

معنی کلمه مشتی در ویکی واژه

(عا.)
مشهدی، لقب کسی که به زیارت مشهد رفته.
لوطی، جوانمرد.
نوعی پارچة حریر و لطیف و نازک.

جملاتی از کاربرد کلمه مشتی

که میباشد این حالت کودکان پی مشتی از خارک وگردکان
احمد اندر غار و مشتی بت پرست در حریم کعبه دست هم بدست
چو شهبازش نباشد چشم بر گوشت ولی قانع به مشتی استخوان است.
خردی بوده اصل و دانش و مزد زشت نامی اوست مشتی دزد
گر ترا ای «نجم» این قوت است چون عیسی بمان بهر این مشتی خران و گاو، بار کاه را
به زیر خرقه ز من مشتی استخوان مانده است به جان دوست که در زیر جامه جانی نیست
نماد احزاب سوسیالیستی عموماً مشتی است که یک رز را دربر گرفته‌است. احزاب کمونیست عموماً از چکش استفاده می‌کنند تا نمایان گر کارگران باشد یا از داس برای نشان دادن کشاورزان بهره می‌جویند یا این که هر دوی چکش و داس را برای اشاره به هر دوی کارگران و کشاورزان در نمادهای خویش به کار می‌برند.
در یمینش آنکه مشتی خشت و گل سست تر از عهد خوبان چگل
ز مشتی خاک ما را آفریدی چگونه شکر این نعمت گزاریم
«فکر نکن که چیزهایی که پیامبران می‌گویند واقعی است. آن‌ها این چیزها را جعل کرده‌اند. مردم در آرامش بودند تا اینکه آن‌ها (پیامبران) آمدند و زندگی را تباه کردند. کتاب‌های دینی مشتی قصه هستند که هرکسی در هر زمانی می‌تواند مانند آن‌ها را بنویسد.»
اکبر مشتی (۱۲۵۰ - ۱۳۴۲) نخستین ایرانی بود که به تجارت بستنی روی آورد. نام واقعی او اکبر جعفری ملایری بود.
ملامت تا به کی خواهم کشیدن ازین مشتی خطا بینان نسناس
ز ننگ صحبت مشتی گدا طبع به کنجی در چو زر در کان بمانده