مشتهی

معنی کلمه مشتهی در لغت نامه دهخدا

مشتهی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) خواهش کننده و آرزومند. ( غیاث ) ( آنندراج ). آن که میخواهد چیزی را و آرزوی آن میکند. آن که دوست میدارد چیزی را. ( ناظم الاطباء ). مشتاق. آرزومند.خواهنده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
سفره او پیش این از نان تهی است
پیش یعقوب است پر، کو مشتهی است.مولوی.شیخ کامل بود و طالب مشتهی
مرد چابک بود و مرکب درگهی.مولوی.|| بااشتها : بیمار مشتهی به صحت نزدیکتر از تندرست بی اشتها که آن صحت می افزاید و این رنج. ( تاریخ گزیده ).
مشتهی. [ م ُ ت َ ها ] ( ع ص ، اِ ) خواسته و مرغوب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آرزو. مطلوب :
این مگر باشد ز حب مشتهی
اسقنی خمراً و قل لی انها.مولوی ( مثنوی چ خاور ص 249 ).صبر باشد مشتهای زیرکان
هست حلوا آرزوی کودکان.مولوی.و رجوع به مشتها شود.

معنی کلمه مشتهی در فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) آرزومند، خواهان .

معنی کلمه مشتهی در فرهنگ عمید

آن که چیزی را می خواهد و آن را آرزو می کند، با اشتها، اشتهادار، دارای میل وشهوت.
۱. خواسته، آرزو شده.
۲. مرغوب.

معنی کلمه مشتهی در فرهنگ فارسی

خواسته و آرزوشده، مرغوب
(اسم ) ۱ - رغبت کننده بچیزی . ۲ - دارای شهوت و میل . ۳- خواهش کنند. طعام دارای اشتهائ .

جملاتی از کاربرد کلمه مشتهی

به انصاف نزدیک تر آن بُوَد که چون مشتهی بر سر خوان بود
ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی وی پاکشیده از ره کو شرط همرهی
و بدان که معصیت اگر چه به طبع مشتهی بود، ولیکن اندر حق تایب همچون انگبین باشد که پرزهر بود، کسی که یک بار از آن بچشید و رنج بسیار دید چون دیگر بار اندیشه آن کند مویهای وی به تیغ خیزد از کراهیت آن . و شهوت حلاوت آن به خوف زبان آن پوشیده شود، باید که این تلخی در همه معاصی یابد که آن معصیت که وی کرد، زهر از آن بود که اندر وی سخط حق تعالی باشد و همه معاصی همچنین بود.
گفتند کدام طعام مشتهی تر گفت: لقمهٔ از ذکر خداء تعالی که به دست یقین از مایدهٔ معرفت برگیری در حالتی که نیکوگمان باشی بخدای.
تو عطا بیگانگان را می‌دهی از تو دارد آرزو هر مشتهی
علف: شهوات و مشتهیات نفس را گویند، و هرچه نفس را در آن حظی باشد.
سفرهٔ او پیش این از نان تهیست پیش یعقوبست پر کو مشتهیست
چنانم از شَرهِ باده‌ ی کهن تشنه که نوجوان رمضان مشتهی ز غایت جوع
و دوم که شهوت است، مانند عامل خراج است، و طماع، دورغ زن، فضول و تخلیط گر است، و هر چه وزیر که عقل است گوید، شهوت، هوای مخالف آن کند، و همیشه طالب آن است که راه روح را زده و او را محکوم حکم خود نماید و مانند بهایم و چهارپایان غرق لجه شهوات نموده، و به هر چه او را امر نماید از مشتهیات «اکل»، «شرب»، «جماع»، «مرکب»، «لباس»، «مسکن» و امثال آن، روح بدون آنکه در ارتکاب آن با وزیر مشورت نموده و صواب و فساد آن را فهمیده باشد، متابعت نماید.
جان همام را بر جانان او رسان عمری‌ست تا که تشنه به آب است مشتهی