معنی کلمه مشتن در لغت نامه دهخدا
مشتن. [ م ِ ت َ ] ( مص ) سرشتن و خمیر کردن. ( فرهنگ رشیدی ). سرشتن و خمیر کردن و بر این قیاس «مشت » و «مشتیم ». احمد اطعمه ( گوید ) :
مگر مالم بپای دنبه دستی
غرض در مشتن چنگالم این است.
و بسحاق اطعمه گوید :
در روغن او ما دو سه چنگال بمشتیم.
و ظاهراً اصل یک کلمه است که به معانی فوق آمده است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).