مسیح

معنی کلمه مسیح در لغت نامه دهخدا

مسیح. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد بسیارجماع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مردی کثیرالجماع. ( دهار ). || مرد ممسوح نیم روی که چشم و ابرو نداشته باشد. ( ناظم الاطباء ). آن که یک چشم و یک ابرو نداشته باشد. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( دهار ). نیمه روی ساده و مالیده ممسوح که چشم و حاجب ندارد. ( منتهی الارب ). || دروغگوی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( غیاث ). || مالیده به روغن و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روغن مالیده شده. ( فرهنگ نظام ).چیزی مالیده. ( دهار ). || مرد بسیار سیر وسفر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مِسّیح. بسیار پیمایش کننده زمین. ( آنندراج ) ( غیاث ). آن که زمین را مساحت کند. ( دهار ). || رجل مسیح القدمین ؛ مردی که پایهای وی برابر باشد. ( ناظم الاطباء ). || پاره ای از زر و نقره سوده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پاره نقره و زر بی سکه که سکه اش فرسوده شده باشد. ( آنندراج ) ( غیاث ). پاره ای از نقره روشن. درم بی نقش. ( دهار ). درم سائیده بی نقش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سیم گداخته. ( مهذب الاسماء ). || دوست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( مهذب الاسماء ). || دستار درشت و ستبر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مندیل درشت. ( دهار ). دستار درشت. ( مهذب الاسماء ). || خوی و عَرَق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خوی. ( دهار ). || ارش دست. ( مهذب الاسماء ). || متبرک آفریده. ( منتهی الارب ). تبرک آفریده. ( ناظم الاطباء ). || شوم آفریده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
مسیح. [ م َ ] ( اِخ ) نام دجال بدان جهت که شوم و نافرجام است یا نیمه روی آن ممسوح که چشم و ابرو ندارد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مِسّیح. ( منتهی الارب ). لقب دجال بدان جهت که دروغگوی است و یک چشم و یک ابرو ندارد. ( آنندراج ) ( غیاث ). دجال. ( دهار ). رجوع به دجال شود.
مسیح. [ م َ ] ( اِخ ) نام حضرت عیسی ( ع ) بدان جهت که متبرک آفریده شده. ( ناظم الاطباء ).لقب حضرت عیسی علیه السلام ، زیرا که آن حضرت دوست حق بودند و از باعث تجرد اکثر به سیر و گشت می بودند. ( آنندراج ) ( غیاث ). عیسی علیه السلام. ( دهار ). لقب حضرت عیسی است که یکی از پیغمبران بنی اسرائیل است. موافق کتب عهد عتیق هر پادشاه یهود مسیح بود یعنی وقت نشستن بر تخت به دست پیغمبر کاهن بزرگ زمان خود روغن مالی میشده و انبیاء بنی اسرائیل پیش گوئی کرده بودند که مسیح ( پادشاه ) بزرگی از یهود خواهد برخاست که باعث نجات ایشان خواهد شد. ایشان حضرت عیسی را برای این قبول نکردند که شاه نبود و به دست پیغمبر یا کاهنی روغن مالی نشده بود و فلسطین را هم از دست رومیها آزاد نکرد، مقصود از پیش گوئی انبیاء، پادشاه باطن و نجات دهنده روح مؤمنین بوده که صفت یک پیغمبر است و یهود شاه ظاهری فهمیدند. ( فرهنگ نظام ). عیسی ( ع ) به مسیح ملقب گشته ، زیرا که از برای خدمت و فدا معین قرار داده شده است. ( قاموس کتاب مقدس ). این کلمه و کلمه مسیحا در تورات به پادشاهان و پیغامبران و هر کس که رسالتی از غیب داشته اطلاق میشده و در میان عیسویان وقتی مسیح یا مسیحا گویند مراد عیسی بن مریم است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مسیح کلمه ای است مأخوذ از عبری «ماشیاخ » به معنی منجی و نجات دهنده و آمدنش به ملت یهودوعده داده شده است و به عقیده عیسویان همان حضرت عیسی ( ع ) است. ( از دائرة المعارف کیه ). مؤلفان اسلام در اصل کلمه مسیح اختلاف بسیار دارند. فیروزآبادی ( متوفی به سال 816 هَ.ق. ) صاحب قاموس در این موضوع 56 قول را در کتاب «بصائر ذوی التمییز فی لطایف الکتاب العزیز» نقل کرده گوید: در اشتقاق مسیح اختلاف است و بعضی آن را سریانی و اصلش را «مشیحا» دانسته اند و عرب آن را معرب کرده است.

معنی کلمه مسیح در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - کسی که با روغن مقدس مسح شده باشد. ۲ - مرد بسیار سفر. ۳ - (اِ. ) نام حضرت عیسی .

معنی کلمه مسیح در فرهنگ فارسی

لقب حضرت عیسی ( ع ) پیغمبر مسیحیان.
ابن الحکم نام طبیبی است که ابن البیطار در مفردات از او روایت آرد

معنی کلمه مسیح در فرهنگ اسم ها

اسم: مسیح (پسر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: masih) (فارسی: مسيح) (انگلیسی: masih)
معنی: لقب حضرت عیسی ( ع )، ( = عیسی ) ( اَعلام ) ) لقب حضرت عیسی ( ع ) که به قولی به معنی «دوست و بسیار پیمایش کننده ی زمین» است، [در قاموس کتاب مقدس آمده عیسی ملقب به مسیح است زیرا که از برای خدمت به خدا معین و قرار داده شده است]، عیسی، ) مسیح تهرانی ( = میرزا مسیح مجتهد استرآبادی ) : [، قمری] روحانی شیعه ی ایرانی، از مجتهدان بانفوذ تهران در زمان فتحعلیشاه که به تقاضای روسها به عراق تبعید شد، ( = عیسی ) ( در اعلام ) لقب حضرت عیسی ( ع ) که به قولی به معنی ' دوست و بسیار پیمایش کننده ی زمین ' است، ( در قاموس کتاب مقدس آمده عیسی ملقب به مسیح است زیرا که از برای خدمت به خدا معین و قرار داده شده است )، منجی، نجات دهنده، لقب عیسی ( ع )

معنی کلمه مسیح در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:عیسی (ع) (ح ۶پ م ـ۳۰م)

معنی کلمه مسیح در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَسِیحُ: لقب حضرت عیسی بن مریم علی نبینا و علیه السلام (مسیح به معنای ممسوح (مسح شده)است و اگر آن جناب را به این نام نامیدند ، به این مناسبت بوده که آن جناب ممسوح به یمن و برکت و یاممسوح به تطهیر از گناهان بوده و یا با روغن زیتون تبرک شده ممسوح گشته ، چون ان...
معنی کَلِمَةٍ: کلمه (نوع خاصی از کلمه، در قرآن فعل خدا را کلمه نامیده برای این است که فعل او بر وجود او دلالت میکند درست شبیه کلمه که بر وجود صاحب خود دلالت می کند . لذا نامیدن حضرت مسیح علی نبینا و علیه السلام،درقرآن کریم به عنوان کلمه خدا این است که چون آفرینش ا...
معنی کَلِمَتُنَا: کلمه ما( در قرآن فعل خدا را کلمه نامیده برای این است که فعل او بر وجود او دلالت میکند درست شبیه کلمه که بر وجود صاحب خود دلالت می کند . لذا نامیدن حضرت مسیح علی نبینا و علیه السلام،درقرآن کریم به عنوان کلمه خدا این است که چون آفرینش او بر ذات خدای ت...
معنی عُزَیْرٌ: عزیر که یهود او را به زبان عبری عزرا میخواند، همچنانکه نام یسوع وقتی از عبری به عربی وارد شده به صورت کلمه عیسی درآمده ، و بطوری که میگویند کلمه یوحنا ی عبری در عربی یحیی شده است . و این عزرا همان کسی است که دین یهود را تجدید نمود ، بخت النصر مردان ی...
تکرار در قرآن: ۱۱(بار)
«علیه السلام». این لفظ لقب حضرت عیسی بن مریم است که یازده بار در قران مجید بکار رفته و در باره آن در «عیسی» سخن گفته‏ایم به آنجا رجوع شود.

معنی کلمه مسیح در ویکی واژه

کسی که با روغن مقدس مسح شده باشد.
مرد بسیار س
نام حضرت عیسی.

جملاتی از کاربرد کلمه مسیح

مسیحی که از چرخ باز آمدی؟ زنو بهر رنج دراز آمدی؟
گفتمش ای خضر مسیحا نفس خضر و مسیحا تویی امروز و بس
از بساط خاک برچینیم بزم عیش را با مسیحا در سپهر چارمین ساغر زنیم
شد لوح شفا شسته مگر سوی مسیحا یک حرف ز حال من بیمار نوشتند؟
با لعل روان‌بخش تو انفاس مسیحا ماند تن بی‌جان چو بر معجزه جادو
نفس باد صبا باز مسیحائی کرد مگر از زلف خم اندر خم جانان آمد
بارها نومید برگشتم ز دکان مسیح به که خود باشم به همت چاره جوی خویشتن
دمد گر مسیحاش ز اعجاز دم نخواهد شد الا به راه عدم
تو از طبیب مرنج و به خود نظر کن نیک طبیب عشق مسیحا دمست و مشفق لیک
درد بر من صائب از درمان گواراتر شده است دست از دست مسیحا می کشد بیمار من