معنی کلمه مسکنت در لغت نامه دهخدا
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک.حافظ.مسکنت و نیاز پیش آری. ( انیس الطالبین ص 28 ). به نیاز و مسکنت تمام دو دست ادب بر هم نهاده تا صبحدم می ایستاد. ( انیس الطالبین ص 47 ). به حضرت ایشان به مسکنت و نیاز بردم و عذر خواستم. ( انیس الطالبین ص 48 ).
- اهل مسکنت ؛ فروتن. متواضع و شرمگین. ( از ناظم الاطباء ).
مسکنة.[ م َ ک َ ن َ ] ( ع اِمص ) اسم است از مسکین ، به معنی فقر و ذل و ضعف. ( از اقرب الموارد ). بیچارگی. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). حاجت. مسکنت. و رجوع به مسکنت شود :... و ضربت علیهم المسکنة ذلک بأنهم کانوایکفرون بآیات اﷲ... ( قرآن 112/3 )... و ضربت علیهم الذلة و المسکنة و بآؤُ بغضب من اﷲ. ( قرآن 61/2 ).
مسکنة. [ م ُ س َک ْ ک ِ ن َ ] ( ع ص ) مسکنه. مؤنث مسکّن. ج ، مسکنات.