معنی کلمه مسموم در لغت نامه دهخدا
نشاید برد سعدی جان ازاین کار
مسافر تشنه و جلاب مسموم.سعدی.|| باد گرم زده. سام زده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سَموم زده. ( دهار ): یوم مسموم ؛ روز باد گرم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ). روزی که در آن باد گرم آید. ( مهذب الاسماء ): روزی مسموم ؛ روزی که در او باد گرم آید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || درد گرفته : بعیر مسموم ؛ اشتری دردگرفته. ( مهذب الاسماء ).