معنی کلمه مسموع در لغت نامه دهخدا
به گوشم قوت مسموع و سامع
بسازد نغمه بربط شنیدن.( منسوب به ناصرخسرو ).- از قرار مسموع ( به قرار مسموع ) ؛ بطوریکه شنیده شده.
|| قابل استماع. سزاوار شنیدن وگوش دادن و برآوردن. ( ناظم الاطباء ). قابل قبول و پذیرفتن : آنگاه انابت مفید نباشد نه راه بازگشتنی مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن مسموع. ( کلیله ودمنه ).
- مسموع القول ؛ مسموع الکلمه. که قولش قابل قبول و پذیرفتن است.
- || که گفتارش مطاع است.
- مسموع الکلمه ؛ مسموع القول. و رجوع به ترکیب مسموع القول شود.