مسمع

معنی کلمه مسمع در لغت نامه دهخدا

مسمع. [ م ِ م َ ] ( ع اِ ) گوش. ج ، مَسامع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مِسمعة. و رجوع به مسمعة شود. || سوراخ گوش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مَسمع. و رجوع به مَسمع شود. || گوشه ٔدلو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || دسته سر دلو که رسن بدان بندند تا دلو برابرباشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دسته میانه دلو. ( غیاث ). || چوبهائی که در داخل زنبیل کنند وقتی که خاک از چاه برمیکشند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
مسمع. [ م ِ م َ ] ( اِخ ) نام پدر قبیله ای از تازیان. ج ، مَسامعة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
مسمع. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) سوراخ گوش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مِسمَع. و رجوع به مسمع شود. || گوش. ج ، مَسامع. ( دهار ). مِسمَع. و رجوع به مسمع شود. || جائی که از آنجای شنیده میشود: هو منّی بمرأی و مسمع؛ جائی است که می بینم او را و می شنوم سخن او را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). محل شنیدن. جائی که در آن شنوند. برابر مرأی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
مسمع او آن دو پاره استخوان
مدرکش دو قطره خون یعنی جنان.مولوی.
مسمع. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) شنوانیده شده و مقبول. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). کارساز. ( ناظم الاطباء ).
- غیرمسمع ؛ شنوانیده نشده. غیرمقبول. جواب داده نشده. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : و اسمع غیرمسمع ( قرآن 46/4 )؛ و بشنو که شنوانیده نمیشوی ، پاسخ داده نمیشوی.
مسمع. [ م ُ م ِ ] ( ع اِ ) قید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پای بند و دست بند. ( ناظم الاطباء ).
مسمع. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) شنواننده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ): و ما أنت بمسمع مَن فی القبور. ( قرآن 22/35 )؛ و نیستی تو شنواننده آنان که در قبرهایند.
مسمع. [ م ُ س َم ْ م ِ ] ( ع ص ) فحش دهنده و بدزبان. ( ناظم الاطباء ). تشنیعکننده. ( از منتهی الارب ).
مسمع. [ م ُ س َ م م َ ] ( ع ص ) مقید بازنجیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

معنی کلمه مسمع در فرهنگ معین

(مِ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) گوش . ج . مسامع .

معنی کلمه مسمع در فرهنگ عمید

گوش.

معنی کلمه مسمع در فرهنگ فارسی

گوش، مسامع جمع
( اسم ) گوش جمع : مسامع
ابن مالک بم سمع الشیبانی

معنی کلمه مسمع در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُسْمَعٍ: شنوایی داده شده ("اسمع غیر مسمع "یعنی بشنو که (خدا) شنوائیت ندهد )
معنی مُسْمِعٍ: آن کس که به گوش دیگری حرفی را برساند
معنی مَّوَاضِعِهِ: محلهای قرار گرفتن مراد از تحریف کلمات از مواضعش در عبارت "یُحَرِّفُونَ ﭐلْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ"این خواهد بود که کلمهای را در غیر آنجایی که باید به کار رود استعمال کنند ، مثلا وقتی کسانی میگویند : سمعنا که بخواهند اعلام اطاعت کنند ، و در این صورت ج...
معنی رَاعِنَا: رعایتِ ما را بکن (در عبارت "لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا" به معنی به جای "راعنا "بگوئید : "انظرنا "،نهی از گفتن کلمه "راعنا"به این دلیل بوده که مسلمانان وقتی کلام رسول خدا صلی الله وعلیه و آله را درست ملتفت نمیشدند ،به دلیل اینکه ایشان گاهی به سرعت...
ریشه کلمه:
سمع (۱۸۵ بار)

معنی کلمه مسمع در ویکی واژه

به زبان فارسی معصومه، از نام‌های زنانه گویش بهاری.
گوش.
جمع: مسام.

جملاتی از کاربرد کلمه مسمع

داورا لحن مدح گستر تو رقص در مسمع کر اندازد
یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ یعنی النفخة الاخیرة، بِالْحَقِّ، ای بما هو حقّ من الجزاء و الثواب و العقاب و قیل بِالْحَقِّ ای بالنداء المسمع و الامر النافذ، ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ من القبور. قال ابو عبیدة: یوم الخروج من اسماء القیامة و سمّی یوم العید یوم الخروج ایضا تشبیها به.
ای خنک آنکو ز اول آن شنید کش عقول و مسمع مردان شنید
«سمعه» از ریشة مسمعه نیز به معنای رساندن عمل به گوش دیگران به انگیزه طلب منزلت در دل «مردم» است.
مسمعات انطرفی بدویه؟ بلشادبن الذی الحان؟
مسمع او آن دو پاره استخوان مدرکش دو قطره خون یعنی جنان
بس چند کنی عشوه تو در محفل کوران بس چند زنی نعره تو بر مسمع کر بر