معنی کلمه مسمع در لغت نامه دهخدا
مسمع. [ م ِ م َ ] ( اِخ ) نام پدر قبیله ای از تازیان. ج ، مَسامعة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
مسمع. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) سوراخ گوش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مِسمَع. و رجوع به مسمع شود. || گوش. ج ، مَسامع. ( دهار ). مِسمَع. و رجوع به مسمع شود. || جائی که از آنجای شنیده میشود: هو منّی بمرأی و مسمع؛ جائی است که می بینم او را و می شنوم سخن او را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). محل شنیدن. جائی که در آن شنوند. برابر مرأی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
مسمع او آن دو پاره استخوان
مدرکش دو قطره خون یعنی جنان.مولوی.
مسمع. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) شنوانیده شده و مقبول. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). کارساز. ( ناظم الاطباء ).
- غیرمسمع ؛ شنوانیده نشده. غیرمقبول. جواب داده نشده. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : و اسمع غیرمسمع ( قرآن 46/4 )؛ و بشنو که شنوانیده نمیشوی ، پاسخ داده نمیشوی.
مسمع. [ م ُ م ِ ] ( ع اِ ) قید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پای بند و دست بند. ( ناظم الاطباء ).
مسمع. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) شنواننده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ): و ما أنت بمسمع مَن فی القبور. ( قرآن 22/35 )؛ و نیستی تو شنواننده آنان که در قبرهایند.
مسمع. [ م ُ س َم ْ م ِ ] ( ع ص ) فحش دهنده و بدزبان. ( ناظم الاطباء ). تشنیعکننده. ( از منتهی الارب ).
مسمع. [ م ُ س َ م م َ ] ( ع ص ) مقید بازنجیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).